گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۷

غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را
که از پوشیدن چشم است عینک دوربینی را
تو از تن پروری بار زمین گردیده ای، ورنه
به کاهش می توان کرد آسمانی این زمینی را
ز ناهمواری آرد ساده لوحی راه را بیرون
نمی باشد ثمر جز عقده دل خرده بینی را
به باد بی نیازی می رود جمعیت خرمن
نمی باشد خطر از برق آفت خوشه چینی را
ندارد نامداری حاصلی غیر از سیه رویی
غنیمت می شمارد خاتم ما بی نگینی را
ندارد شکوه ای از تیره بختی ها دل عارف
که خواهد از خدا آیینه خاکسترنشینی را
محال است از سر بی مغز سودا را برآوردن
که نتوان از خمیر آورد بیرون موی چینی را
گهر از ته نشینی یافت صائب این سرافرازی
سبک قدری چو کف لازم بود بالانشینی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را
که از پوشیدن چشم است عینک دوربینی را
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از تنهایی و خلوت، فرصتی را که به دست می‌آوری غنیمت بشمار. زیرا گاهی دور شدن از نگاه‌های دیگران و دست یافتن به آرامش، همچون عینک دوربین‌داری است که به تو کمک می‌کند جزئیات زندگی را به وضوح ببینی.
تو از تن پروری بار زمین گردیده ای، ورنه
به کاهش می توان کرد آسمانی این زمینی را
هوش مصنوعی: تو به خاطر جسم و تن خود به زمین وابسته شده‌ای، در حالی که این زمین به راحتی می‌تواند به آسمان تبدیل شود، اگر کمی به خودت و روح خود اهمیت بدهی.
ز ناهمواری آرد ساده لوحی راه را بیرون
نمی باشد ثمر جز عقده دل خرده بینی را
هوش مصنوعی: از ناپایداری‌ها و مشکلات زندگی، فرد naive و ساده‌لوح نمی‌تواند به هدفی برسد. تنها چیزی که حاصل می‌شود، احساس نارضایتی و عقده‌های درونی است که از دیدن نقص‌ها و کاستی‌ها به وجود می‌آید.
به باد بی نیازی می رود جمعیت خرمن
نمی باشد خطر از برق آفت خوشه چینی را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که جمعیت و جمع آوری محصولات زراعی، به دلیل بی نیازی و قوی بودن خود، با خطرات کمتری روبه‌رو هستند. همچنین، اشاره به این دارد که آفتاب و گرما می‌تواند به کار برداشت محصولات آسیب برساند، اما در نهایت، با وجود این خطرات، تجمع و دستیابی به منابع و ثروت، همچنان ادامه دارد.
ندارد نامداری حاصلی غیر از سیه رویی
غنیمت می شمارد خاتم ما بی نگینی را
هوش مصنوعی: شخص معروفی به غیر از بدبختی و سرافکندگی چیزی ندارد و ما انگشتر بی نگینی را ارزشمند می‌دانیم.
ندارد شکوه ای از تیره بختی ها دل عارف
که خواهد از خدا آیینه خاکسترنشینی را
هوش مصنوعی: دل عارف از بدبختی‌ها نگران نیست، چرا که او در پی آن است که از خدا، آینه‌ای برای شناخت و دیدن حقیقت خاکستری‌های زندگی‌اش دریافت کند.
محال است از سر بی مغز سودا را برآوردن
که نتوان از خمیر آورد بیرون موی چینی را
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون فکر و عقل به دنبال یک ایده یا خیال بی‌اساس برود، مثل این است که بخواهد از خمیری که هیچ ارزشی ندارد، موی چیندنی بیرون بیاورد. این نشان می‌دهد که نمی‌توان از چیزی که بی‌پایه و اساس است، نتیجه‌ای ارزشمند و کاربردی گرفت.
گهر از ته نشینی یافت صائب این سرافرازی
سبک قدری چو کف لازم بود بالانشینی را
هوش مصنوعی: اگر گوهر در اعماق دریا قرار بگیرد، با تلاشی که برای بالا آمدن دارد، به سرافرازی و ارزش خود پی می‌برد. این در حالی است که موجودات سبک‌وزن مانند کف روی آب، برای رسیدن به ارتفاع نمی‌توانند به آن شکوه و مقام دست یابند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۴۷ به خوانش عندلیب