غزل شمارهٔ ۴۴۷۲
گر بی طلب رسد رزق ما را عجب نباشد
مهمان نخوانده آیدهرجاطلب نباشد
قصد گزند داری ماری که راست گردد
گرچرخ شد مساعد جای طرب نباشد
در پرده غیرت ما دندان به دل فشارد
زخم ندامت ما بیرون لب نباشد
بی ابری نیست ممکن گردد لب صدف تر
دریا سراب باشدهرجاسبب نباشد
داغی که درسیاهی است ایمن زچشم زخم است
روز سیاه ما را پروای شب نباشد
دامان رهنوردان پیوسته بر میان است
جان رمیده ماجز زیر لب نباشد
تا بی طلب نباشدمهمان نمی پذیرند
در کیش بی نیازان حرف طلب نباشد
از راه دور منزل گردد بهشت رهرو
بی لذت است روزی هرجاتعب نباشد
در دامن شب آویزچون بسته گشت کارت
کاین جادرازدستی ترک ادب نباشد
از استخوان بی مغزپوچ است حرف گفتن
حرف از نسب مگوییدهرجاحسب نباشد
دامان پاک صائب صبح امیدواری است
گریارمهربان شد با ما عجب نباشد
غزل شمارهٔ ۴۴۷۱: تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشدغزل شمارهٔ ۴۴۷۳: سر چون گران شد از می دستارگو نباشد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر بی طلب رسد رزق ما را عجب نباشد
مهمان نخوانده آیدهرجاطلب نباشد
هوش مصنوعی: اگر روزی ما بیهیچ درخواست و تلاشی به دست آید، چیزی عجیب نیست. چرا که مهمان نخواسته در هر جایی که دعوت نباشد، میتواند بیاید.
قصد گزند داری ماری که راست گردد
گرچرخ شد مساعد جای طرب نباشد
هوش مصنوعی: اگر قصد آزار و صدمه زدن به کسی را داری، باید بدان که اگر شرایط به نفع تو باشد، جایی برای خوشحالی و شادابی وجود نخواهد داشت.
در پرده غیرت ما دندان به دل فشارد
زخم ندامت ما بیرون لب نباشد
هوش مصنوعی: در دل ما به خاطر غیرت و حسادت، دندان میفشاریم و از اثر زخم پشیمانیمان، صحبت نمیکنیم و چیزی بر زبان نمیآوریم.
بی ابری نیست ممکن گردد لب صدف تر
دریا سراب باشدهرجاسبب نباشد
هوش مصنوعی: بدون وجود ابر، امکان ندارد که دریا به لب صدفی تر تبدیل شود. اگر هم که چیز خاصی باشد، نتیجهای نخواهد داشت.
داغی که درسیاهی است ایمن زچشم زخم است
روز سیاه ما را پروای شب نباشد
هوش مصنوعی: درد و رنجی که در دل شب پنهان است، از نظر چشم بد در امان است. در روزی که تیره و تار است، دیگر نگران شب نخواهیم بود.
دامان رهنوردان پیوسته بر میان است
جان رمیده ماجز زیر لب نباشد
هوش مصنوعی: دامان رهروان همیشه در میان است، اما جان گریزای ما فقط زیر لب وجود دارد.
تا بی طلب نباشدمهمان نمی پذیرند
در کیش بی نیازان حرف طلب نباشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که بدون درخواست و خواسته نباشم، کسی مرا نمیپذیرد. در راه بینیازان، سخن از درخواست و طلب مطرح نیست.
از راه دور منزل گردد بهشت رهرو
بی لذت است روزی هرجاتعب نباشد
هوش مصنوعی: اگر کسی از دور به بهشت برسد، بدون تجربه لذت، مانند آن است که روزی در جایی نگذرانده باشد.
در دامن شب آویزچون بسته گشت کارت
کاین جادرازدستی ترک ادب نباشد
هوش مصنوعی: زمانی که کار تو به پایان میرسد و شب فرا میرسد، به یاد داشته باش که در این مکان، بیادبی و نداشتن ادب جایی ندارد.
از استخوان بی مغزپوچ است حرف گفتن
حرف از نسب مگوییدهرجاحسب نباشد
هوش مصنوعی: حرف زدن دربارهٔ نسب و اعتبار افراد بدون داشتن محتوای واقعی یا ارزش معنایی، بیفایده و پوچ است. هر جا که نسب و نسبنامه واقعی وجود نداشته باشد، صحبت از اصل و نسب مفهومی ندارد.
دامان پاک صائب صبح امیدواری است
گریارمهربان شد با ما عجب نباشد
هوش مصنوعی: پیشرفت و امید در زندگی مانند سپیدی صبح است و دامن پاک صائب نماد این امیدواری است. همچنین، رابطه مهربان ما با یکدیگر باعث شگفتی نیست و طبیعی به نظر میرسد.
حاشیه ها
1397/07/13 03:10
قصد گزند دارد، ماری که راست گردد.
لطفا اصلاح گردد!