گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۶۳

هر چند ره در آن زلف پیدا نمی توان کرد
قطع امید ازان زلف قطعا نمی توان کرد
تا از سر دل ودین مردانه برنخیزی
با کاروان یوسف سودا نمی توان کرد
از کف مده به بازی آن زلف عنبرین را
کاین رشته چون رها شد پیدا نمی توان کرد
دریای بیکران را نتوان به ساحل آورد
در نامه شوق ما را انشا نمی توان کرد
از دام ما چو مجنون آهو نجست سالم
پهلو تهی به وحشت از ما نمی توان کرد
از آفتاب تابان گر نور وام گیری
چون ماه نو سر از شرم بالا نمی توان کرد
امید یافتن هست گم گشته جهان را
در خویش هر که گم گشت پیدا نمی توان کرد
دل بحرخون شدازعشق کوآن کسی که می گفت
سرچشمه را به کاوش دریا نمی توان کرد
از زاهد ترشرو مشرب طمع مدارید
انگور سرکه چون شد صهبا نمی توان کرد
سیلاب فتنه صائب با بیخودان چه سازد
آن را که نیست جایی بی جا نمی توان کرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر چند ره در آن زلف پیدا نمی توان کرد
قطع امید ازان زلف قطعا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: اگرچه نمی‌توان راهی به آن زلف تحسین‌برانگیز پیدا کرد، اما قطع امید از آن زلف مسلم نیست.
تا از سر دل ودین مردانه برنخیزی
با کاروان یوسف سودا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی به آرزوها و خواسته‌های خود برسی، باید با اراده و شجاعت از دل و دین خود بر خود بایستی و به سمت هدف حرکت کنی. در غیر این صورت، دستیابی به خواسته‌های بزرگ غیرممکن خواهد بود.
از کف مده به بازی آن زلف عنبرین را
کاین رشته چون رها شد پیدا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: موهای خوشبو و زیبا را به سادگی در اختیار کسی نگذار، زیرا اگر این رشته از دست برود، دیگر هرگز نمی‌توان آن را دوباره به دست آورد.
دریای بیکران را نتوان به ساحل آورد
در نامه شوق ما را انشا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: امکان ندارد که دریا را به ساحل محدود کنیم، همان‌طور که نمی‌توانیم احساس شوق و اشتیاق‌مان را به راحتی در کلمات بیان کنیم.
از دام ما چو مجنون آهو نجست سالم
پهلو تهی به وحشت از ما نمی توان کرد
هوش مصنوعی: از دام ما، مانند مجنون که در پی آهوست، نمی‌تواند فرار کند. او در حالی که سالم است، از ما وحشت دارد و نمی‌تواند به راحتی کنار بیاید.
از آفتاب تابان گر نور وام گیری
چون ماه نو سر از شرم بالا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: اگر از نور آفتاب بهره‌مند شوی، مانند ماه نو نمی‌توانی به خاطر شرم خود را پنهان کنی.
امید یافتن هست گم گشته جهان را
در خویش هر که گم گشت پیدا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که گم شده است، نمی‌تواند دیگر خودش را پیدا کند، اما امید آنکه گم شده‌ای در جهان را پیدا کند، همچنان وجود دارد.
دل بحرخون شدازعشق کوآن کسی که می گفت
سرچشمه را به کاوش دریا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: دل از عشق به شدت متأثر و غرق در احساسات شده است. کسی که همیشه می‌گفت نمی‌توان سرچشمه را با جستجو در دریا پیدا کرد، حالا در این وضعیت ناپدید شده است.
از زاهد ترشرو مشرب طمع مدارید
انگور سرکه چون شد صهبا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: از زاهدان تلخ‌رو و بی‌میل به دنیا هیچ امیدی نداشته باشید، زیرا وقتی که انگور به سرکه تبدیل شد، دیگر نمی‌توان آن را به حالت اولیه‌اش برگرداند.
سیلاب فتنه صائب با بیخودان چه سازد
آن را که نیست جایی بی جا نمی توان کرد
هوش مصنوعی: فتنه و آشوبی که به وجود می‌آید، افرادی که از خود بی‌خود شده‌اند را به چه سمتی می‌برد؟ کسی که در جایی قرار ندارد، نمی‌تواند در جایی نامناسب قرار بگیرد.