گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۴۴

با تنگدلی از لب خندان چه گشاید
از خنده سوفار ز پیکان چه گشاید
تیغی است دو دم هر خوشیی کز ته دل نیست
چون پسته مرا از لب خندان چه گشاید
افزود ز صحرا گره خاطر مجنون
با پای فروبسته ز میدان چه گشاید
از خنده بیدرد نمکسود شود زخم
دلهای غمین را ز گلستان چه گشاید
از دیدن اوضاع جهان چشم فروپوش
جز تفرقه زین خواب پریشان چه گشاید
هرگز به گره وانتوان کرد گره را
پیداست که از جبهه دربان چه گشاید
با مردم عاقل چه کند باد بهاران
بی سلسله از سلسله جنبان چه گشاید
آن راهروی را که بود آبله در دل
از نیشتر خار مغیلان چه گشاید
بی رهبر بینا نرسد کار به انجام
از رشته بی سوزن باران چه گشاید
جز خیرگی دیده و جز اشک دمادم
از دیدن خورشید درخشان چه گشاید
آنجا که کشد خارسراز چاک گریبان
چون غنچه ز برچیدن دامان چه گشاید
چون تیغ برآرد زمیان برق جهانسوز
از ترکش پرتیرنیستان چه گشاید
زان زلف سیه شد شفقی چهره صائب
جز خون دل از شام غریبان چه گشاید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با تنگدلی از لب خندان چه گشاید
از خنده سوفار ز پیکان چه گشاید
هوش مصنوعی: با دل تنگ و ناراحت، از لب خندان چه چیزی به دست می‌آید؟ آیا از خنده‌های شاداب و دلنشین هم می‌توان نتیجه‌ای گرفت؟
تیغی است دو دم هر خوشیی کز ته دل نیست
چون پسته مرا از لب خندان چه گشاید
هوش مصنوعی: هر لذتی که از عمق دل نیاید، مانند تیغی دو لبه است؛ برای من که از کام خوشی بر لبان خندان می‌خندم، چه فایده‌ای دارد؟
افزود ز صحرا گره خاطر مجنون
با پای فروبسته ز میدان چه گشاید
هوش مصنوعی: در دل صحرا، دل‌مشغولی مجنون به دلیل محدودیت‌هایش در حرکت نمی‌تواند از میدان خارج شود.
از خنده بیدرد نمکسود شود زخم
دلهای غمین را ز گلستان چه گشاید
هوش مصنوعی: از لذت و شادی، درد دل‌ها التیام نمی‌یابد و غم‌های عمیق نمی‌تواند با زیبایی‌های دنیای گل و گیاه درمان شود.
از دیدن اوضاع جهان چشم فروپوش
جز تفرقه زین خواب پریشان چه گشاید
هوش مصنوعی: از مشاهده اوضاع نامساعد جهان نمی‌توان چشم‌پوشی کرد؛ جز اینکه در این خواب آشفته، هیچ چیزی به جز تفرقه و جدایی نمی‌توان یافت.
هرگز به گره وانتوان کرد گره را
پیداست که از جبهه دربان چه گشاید
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان بر گره و دشواری فائق آمد، زیرا مشخص است که دربان چگونه از جبهه خود برخورد می‌کند.
با مردم عاقل چه کند باد بهاران
بی سلسله از سلسله جنبان چه گشاید
هوش مصنوعی: باد بهاری هیچ تاثیری بر افراد عاقل ندارد، زیرا آنها از هر نوع بی‌نظمی و نامنظمی دوری می‌کنند و در زندگی خود نظم و ترتیب دارند.
آن راهروی را که بود آبله در دل
از نیشتر خار مغیلان چه گشاید
هوش مصنوعی: آن شخصی که دچار درد و رنج است، نمی‌تواند به راحتی از مشکلات و سختی‌ها عبور کند. مانند کسی که پاهایش بر اثر خارهای دردناک پر از زخم شده، نمی‌تواند به سادگی از میان آنها بگذرد.
بی رهبر بینا نرسد کار به انجام
از رشته بی سوزن باران چه گشاید
هوش مصنوعی: کارها بدون هدایت و راهنمایی درست به نتیجه نمی‌رسد. مثل این‌که باران نمی‌تواند از رشته‌ای که سوزن ندارد، بگذرد؛ یعنی برای رسیدن به هدف، نیاز به ابزار و راهنمایی مناسب است.
جز خیرگی دیده و جز اشک دمادم
از دیدن خورشید درخشان چه گشاید
هوش مصنوعی: جز افسوس و اشک پیوسته‌ای که به خاطر دیدن خورشید روشن به چشمان انسان می‌آید، چه چیز دیگری می‌توان امید داشت؟
آنجا که کشد خارسراز چاک گریبان
چون غنچه ز برچیدن دامان چه گشاید
هوش مصنوعی: در جایی که خاری از چاک گریبان بیرون می‌آید، مانند غنچه‌ای که از پرچین جدا می‌شود، چه چیزی را می‌توان گشود؟
چون تیغ برآرد زمیان برق جهانسوز
از ترکش پرتیرنیستان چه گشاید
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیری از غلاف خارج می‌شود، مانند نوری سوزان از تیرک‌های تیراندازی به سمت جهان می‌تابد.
زان زلف سیه شد شفقی چهره صائب
جز خون دل از شام غریبان چه گشاید
هوش مصنوعی: از آن موهای سیاه، صبحگاهان رنگ چهره‌ام تغییر می‌کند. جز اشک‌های دل‌خون از شب‌های غریبانه، چه چیزی می‌تواند تاریکی‌ها را روشن کند؟