گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۴۲

مشکل که دل از ناله و فریاد گشاید
از غنچه پیکان چه گره باد گشاید
گر عشق نبندد کمر غیرت فرهاد
پیداست چه از تیشه فولاد گشاید
چون نشتر الماس پر و بال ضعیفان
خون از دل بیرحمی صیاد گشاید
محکم شود از خون گره غنچه پیکان
از باده مرا چون دل ناشاد گشاید
در ناخن تدبیر کسان هیچ نبسته است
کز تیشه خود عقده فرهاد گشاید
آن روز زمین تخت سلیمان شود از گل
کز ابر هوابال پریزاد گشاید
از کاوش من دست نگه دار که این رگ
خون از مژه نشتر فصاد گشاید
بی یار موافق دل غمگین نشود باز
شمشاد گره از دل شمشاد گشاید
از سفله حذر کن گه سیری که فلاخن
سنگین چو شود دست به بیداد گشاید
وقت است که از خجلت دیوان تو صائب
گل دفتر خود را به ره باد گشاید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشکل که دل از ناله و فریاد گشاید
از غنچه پیکان چه گره باد گشاید
هوش مصنوعی: وقتی دل از ناله و گریه رها شود، دیگر چه تأثیری از یک گل کوچک و بی‌پناه می‌تواند بر باد داشته باشد؟
گر عشق نبندد کمر غیرت فرهاد
پیداست چه از تیشه فولاد گشاید
هوش مصنوعی: اگر عشق وجود نداشته باشد، غیرت فرهاد که فرهاد همیشه با عشقش معروف است، بی‌معنا خواهد بود. در این صورت، هیچ تیشه‌ای نمی‌تواند کاری انجام دهد و اثر نخواهد داشت.
چون نشتر الماس پر و بال ضعیفان
خون از دل بیرحمی صیاد گشاید
هوش مصنوعی: زمانی که تیرگی و ناتوانی ضعیفان به اندازه‌ای می‌رسد که مانند نشتر الماس بر دل آن‌ها زخم می‌زند، این درد و رنج باعث می‌شود که کینه و بی‌رحمی صیادان به شکل خون از دلشان خارج شود.
محکم شود از خون گره غنچه پیکان
از باده مرا چون دل ناشاد گشاید
هوش مصنوعی: از خون و تلاش و رنج، گره‌های زندگی باز می‌شود و مانند پیکانی که از خوشی و لذت نشأت می‌گیرد، دل ناراحت من نیز به آرامی باز و شاداب می‌گردد.
در ناخن تدبیر کسان هیچ نبسته است
کز تیشه خود عقده فرهاد گشاید
هوش مصنوعی: در تلاش و برنامه‌ریزی دیگران هیچ چیز نمانده است، چون تنها با تلاش و کوشش خود می‌توان مشکلات را حل کرد.
آن روز زمین تخت سلیمان شود از گل
کز ابر هوابال پریزاد گشاید
هوش مصنوعی: در آن روز، زمین مانند تخت سلیمان می‌شود و از بارانی که از ابرها می‌بارد، گل و گیاه به روی زمین می‌روید.
از کاوش من دست نگه دار که این رگ
خون از مژه نشتر فصاد گشاید
هوش مصنوعی: از جستجوی بیشتر دست بردار، زیرا این رگ خون از چشمانم به خاطر درد و غم به بیرون خواهد ریخت.
بی یار موافق دل غمگین نشود باز
شمشاد گره از دل شمشاد گشاید
هوش مصنوعی: دل انسان در غیاب یک همراه خوب، به دلتنگی و غم مبتلا می‌شود. همان‌طور که شمشاد در کنار هم‌نوع خود به راحتی باز می‌شود و گره از دلش باز می‌گردد، در کنار یک یار مناسب نیز دل می‌تواند شاد و خوشحال شود.
از سفله حذر کن گه سیری که فلاخن
سنگین چو شود دست به بیداد گشاید
هوش مصنوعی: از افراد پست و بی‌مقدار دوری کن، زیرا زمانی که به خوشی و راحتی می‌رسند، ممکن است اقداماتی ناپسند و ظالمانه انجام دهند.
وقت است که از خجلت دیوان تو صائب
گل دفتر خود را به ره باد گشاید
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که دیوان تو، صائب، از شرم و خجالت، دفتر شعرش را به دست باد می‌سپارد و رها می‌کند.