گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۳۹

لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید
از دل سخن از کاوش اندیشه برآید
هر لحظه به رنگی ز دل اندیشه برآید
یک باده به صد رنگ ازین شیشه برآید
بی عشق محال است دل سخت شود نرم
گر سنگ به این بوته رود شیشه برآید
جایی که ز حیرت گره دل نگشاید
از فکر چه خیزد چه ز اندیشه برآید
از دوستی تازه خطان دل نتوان کند
هر چند که ریحان سبک از ریشه برآید
در سینه پر ناوک ما اشک شود خون
سیلاب نفس سوخته زین بیشه برآید
در کوه غم عشق خلل راه نیابد
چون ناخن اگر از کف من تیشه برآید
بیرون نرود کجروی ازطینت گردون
این دیو محال است ازین شیشه برآید
هر نخل امیدی که نشاند دل خود کام
آهی شود از سینه غم پیشه برآید
صائب چو به خاطر گذرد برق جمالش
دودم چو نیستان ز رگ وریشه برآید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید
از دل سخن از کاوش اندیشه برآید
هوش مصنوعی: اگر سنگی شکسته شود و لعل (جواهری با ارزش) از آن بیرون بیاید، نشان می‌دهد که تلاش و کاوش در دل و اندیشه می‌تواند سخن و حقیقتی ارزشمند به همراه داشته باشد. به عبارت دیگر، برای رسیدن به چیزهای گرانبها باید زحمت کشید و عمیق‌تر به جستجوی افکار و احساسات پرداخت.
هر لحظه به رنگی ز دل اندیشه برآید
یک باده به صد رنگ ازین شیشه برآید
هوش مصنوعی: هر لحظه افکار و احساسات ما به صورت یک رنگ جدید نمایان می‌شود و در نتیجه، یک نوشیدنی با صد رنگ متفاوت از این ظرف به وجود می‌آید.
بی عشق محال است دل سخت شود نرم
گر سنگ به این بوته رود شیشه برآید
هوش مصنوعی: بدون عشق امکان ندارد که دل از سختی به نرمی تبدیل شود، حتی اگر سنگ به این درخت نزدیک شود، باز هم شیشه به دست می‌آید.
جایی که ز حیرت گره دل نگشاید
از فکر چه خیزد چه ز اندیشه برآید
هوش مصنوعی: جایی که دل در حیرت و سردرگمی گیر کرده و نتواند خود را رهای کند، از فکر و اندیشه چه چیزی به دست می‌آید؟
از دوستی تازه خطان دل نتوان کند
هر چند که ریحان سبک از ریشه برآید
هوش مصنوعی: از دوستی تازه نمی‌توان دل برید، حتی اگر گل خوشبویی به آسانی از ریشه جدا شود.
در سینه پر ناوک ما اشک شود خون
سیلاب نفس سوخته زین بیشه برآید
هوش مصنوعی: در دل ما زخم‌هایی وجود دارد که اشک‌هایمان مانند سیلابی از خون جاری می‌شوند و نفس‌هایی که در این جنگل به سختی کشیده‌ایم، از این درد و رنج ناشی می‌شوند.
در کوه غم عشق خلل راه نیابد
چون ناخن اگر از کف من تیشه برآید
هوش مصنوعی: غم عشق مانند دلیلی است که نمی‌تواند در مسیر کوه‌ها نفوذ کند، همانطور که اگر تیشه‌ای از دست من بیرون بیاید، نمی‌تواند به ناخنم آسیب برساند.
بیرون نرود کجروی ازطینت گردون
این دیو محال است ازین شیشه برآید
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نمی‌توان انتظار داشت که نادرستی و انحراف از ذات و سرشت جهان به راحتی از آن خارج شود. اساساً، تغییر در ماهیت چیزها غیرممکن است و نمی‌توان از این مفهوم که کسی یا چیزی از اساس خود خارج شود، غافل شد.
هر نخل امیدی که نشاند دل خود کام
آهی شود از سینه غم پیشه برآید
هوش مصنوعی: هر امیدی که در دل خود می‌کاریم، در نهایت ممکن است به غم و حسرت تبدیل شود.
صائب چو به خاطر گذرد برق جمالش
دودم چو نیستان ز رگ وریشه برآید
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبای او آن‌قدر در ذهنم تأثیر گذاشته که مانند دودی که از نیستان برمی‌خیزد، احساسات و یادهایم از دل و ریشه‌ام به سوی او بالا می‌آید.