غزل شمارهٔ ۴۴۳۸
بیخواست ز دل ناله جانکاه برآید
بی دلو ورسن یوسف ازین چاه برآید
از دیده وران میکندش قطره شبنم
هر غنچه که از پوست سحرگاه برآید
آن روز مرا مزرع امید شود سبز
کز دانه خال تو ز خط آه برآید
در دایره هاله شود ماه زمین گیر
چون حسن تمام تو ز خرگاه برآید
زنگار محابا نکند از دم شمشیر
چون با خط سبز آن رخ چون ماه برآید
دستی که فشاندم ز بلندی به دو عالم
ترسم که ز دامان تو کوتاه برآید
از راست روان زخم زبان طرف نبندد
پامال شود سبزه چو از راه برآید
صد حرف نفهمیده کند بیخبر انشا
تا یک سخن از خاطر آگاه برآید
در صحبت اشراق خموش است زبانها
رحم است به شمعی که شب ماه برآید
باهمت ناقص به فلک بر نتوان شد
کی دانه ز خرمن به پرکاه برآید
جایی که عزیزان به زر قلب گرانند
یوسف چه فتاده است که از چاه برآید
از غیرت رنگینی افکار تو صائب
صد آه یمن را ز جگر گاه برآید
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیخواست ز دل ناله جانکاه برآید
بی دلو ورسن یوسف ازین چاه برآید
هوش مصنوعی: زمانی که دل آدمی پر از درد و دلتنگی باشد، ناله و فریاد جانسوزی از دل او برمیآید؛ حتی اگر یوسف از این چاه نجات نیابد.
از دیده وران میکندش قطره شبنم
هر غنچه که از پوست سحرگاه برآید
هوش مصنوعی: هر غنچهای که در صبحگاه از لایههای نازک خود خارج میشود، با یک قطره شبنم از نگاه دلسوزان زیبا به نظر میرسد.
آن روز مرا مزرع امید شود سبز
کز دانه خال تو ز خط آه برآید
هوش مصنوعی: روزهایی که امید در دلم جوانه میزد، مانند مزرعۀ سبزی بود. این امید از دانهای که در دل داشتم نشأت میگرفت، و از غم نالهام برمیخاست.
در دایره هاله شود ماه زمین گیر
چون حسن تمام تو ز خرگاه برآید
هوش مصنوعی: در دایرهای که نور پخش میشود، ماه هم مانند حسن بینظیر تو از بارگاه بهوجود میآید و درخشش خود را نمایان میکند.
زنگار محابا نکند از دم شمشیر
چون با خط سبز آن رخ چون ماه برآید
هوش مصنوعی: در سایهٔ ترس، زنگار نمیگیرد و از برش شمشیر آسیبی نمیبیند؛ چرا که چهرهای که با رنگ سبز نقش بسته، مانند ماه به جلو میآید و درخشان میگردد.
دستی که فشاندم ز بلندی به دو عالم
ترسم که ز دامان تو کوتاه برآید
هوش مصنوعی: دستم را که از بلندی رها کردم، میترسم که از دامن تو دور شوم و نتوانم به تو دسترسی داشته باشم.
از راست روان زخم زبان طرف نبندد
پامال شود سبزه چو از راه برآید
هوش مصنوعی: هرگز زبان تند و نیشدار نمیتواند بر کسی که با صداقت و راستی رفتار میکند، تاثیر بگذارد؛ چرا که انسانهای راستگو، مانند سبزهای هستند که به محض وارد شدن به نور و آفتاب، شکوفا میشوند و هیچ آسیبی از زخم زبانها نمیبینند.
صد حرف نفهمیده کند بیخبر انشا
تا یک سخن از خاطر آگاه برآید
هوش مصنوعی: هرچقدر که بدون توجه به حقیقت و با بیاطلاعی صحبت کنیم، تنها حرفهای بیمعنی خواهد بود، در حالی که یک سخن واقعی و آگاهانه از دل و ذهن میتواند تأثیرگذار باشد.
در صحبت اشراق خموش است زبانها
رحم است به شمعی که شب ماه برآید
هوش مصنوعی: در مکالمههای خاموشی و نور الهی، زبانها از گفتن باز میمانند؛ مانند رحمتی که بر شمعی نازل میشود وقتی که شب، نور ماه را به او میبخشند.
باهمت ناقص به فلک بر نتوان شد
کی دانه ز خرمن به پرکاه برآید
هوش مصنوعی: برای رسیدن به اهداف بلند، باید همت و تلاش کامل داشت، زیرا با کوشش اندک، نمیتوان به آسمان رسید و نمیتوان از دانهای که در خرمن است، به کاه دست یافت.
جایی که عزیزان به زر قلب گرانند
یوسف چه فتاده است که از چاه برآید
هوش مصنوعی: در جایی که عزیزان و دوستان ارزشمند و با محبت هستند، چگونه ممکن است یوسف از چاه بیرون نیاید؟
از غیرت رنگینی افکار تو صائب
صد آه یمن را ز جگر گاه برآید
هوش مصنوعی: به خاطر غیرت و زیبایی افکار تو، صائب، هر بار که آهی از دل برآید، میتواند به خمیدهگی یمن بیفزاید.

صائب