گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۳۷

حاشا که زعاشق سخن کام برآید
از سینه آتش نفس خام برآید
بالیدن نخل تو ز پیوند دل ماست
این سرو ز آغوش به اندام برآید
بگذشت ز تلخی همه ایام نشاطم
چون طفل یتیمی که به دشنام برآید
یک چشم زدن چشم تو غایب ز نظر نیست
آهو که گمان داشت چنین رام برآید
شیران جهان گردن تسلیم گذارند
از سلسله زلف تو چون نام برآید
در فکر اثر باش که چون دور کند چرخ
آوازه جمع از دهن جام برآید
بااینهمه آتش که نهان در جگر اوست
صائب که گمان داشت چنین خام برآید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حاشا که زعاشق سخن کام برآید
از سینه آتش نفس خام برآید
هوش مصنوعی: حاشا که از دل عاشق کلامی با طراوت و شیرین برآید؛ بلکه از سینه‌ای که آتش عشق در آن است، فقط احساسات خام و ناهنجار بیرون می‌آید.
بالیدن نخل تو ز پیوند دل ماست
این سرو ز آغوش به اندام برآید
هوش مصنوعی: نخل تو به خاطر محبت ما رشد کرده و بلند شده است و این سرو (درخت) نیز به خاطر آغوش و محبت تو به وجود آمده است.
بگذشت ز تلخی همه ایام نشاطم
چون طفل یتیمی که به دشنام برآید
هوش مصنوعی: دوران تلخ و سخت زندگی من گذشت و حالا شادابم، مانند کودکی یتیم که از روی ناراحتی و دلخوری خود فریاد می‌زند.
یک چشم زدن چشم تو غایب ز نظر نیست
آهو که گمان داشت چنین رام برآید
هوش مصنوعی: نگاهی به چشمان تو کافی است که تو را از نظر دور نکند، مثل آهویی که فکر می‌کرد این جوانمرد به‌سادگی به دامش خواهد افتاد.
شیران جهان گردن تسلیم گذارند
از سلسله زلف تو چون نام برآید
هوش مصنوعی: هر شیر و دلیر در این دنیا وقتی نام تو را می‌شنوند، تسلیم و فرمان‌بردار می‌شوند و رشته‌های زلفت را به نشانه احترام و خضوع بر زمین می‌گذارند.
در فکر اثر باش که چون دور کند چرخ
آوازه جمع از دهن جام برآید
هوش مصنوعی: به تأثیر افکارت توجه کن، زیرا زمانی که زمان به جلو می‌رود، نام تو از دهان دیگران خارج می‌شود.
بااینهمه آتش که نهان در جگر اوست
صائب که گمان داشت چنین خام برآید
هوش مصنوعی: با وجود تمام آتشی که در دل او پنهان است، صائب می‌گوید که کسی نباید فکر کند که او به این سادگی خاموش می‌شود.