گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۲۲

گر یار ز احوال من آگاه نمی بود
درد من سودازده جانکاه نمی بود
جا در دل او دارم واز من خبرش نیست
ای کاش مرا در دل اوراه نمی بود
از سردی آه است که جان می برم از اشک
می سوخت مرا اشک اگر آه نمی بود
عاشق گهر اشک به دامان که می ریخت
گر دامن اقبال سحرگاه نمی بود
دردست به مقصود رساننده سالک
گر درد نمی بود به حق راه نمی بود
در قبضه آه است کلید در مقصود
ای وای به من صائب اگر آه نمی بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر یار ز احوال من آگاه نمی بود
درد من سودازده جانکاه نمی بود
هوش مصنوعی: اگر محبوب از وضعیت من مطلع نمی‌بود، درد شدید و عذاب‌آور من اینچنین نمی‌بود.
جا در دل او دارم واز من خبرش نیست
ای کاش مرا در دل اوراه نمی بود
هوش مصنوعی: من در دل او جای دارم، اما او از وجود من بی‌خبر است. ای کاش او هیچ احساس و توجهی به من نداشت.
از سردی آه است که جان می برم از اشک
می سوخت مرا اشک اگر آه نمی بود
هوش مصنوعی: از دلخوری و اندوهی که در درونم دارم، جانم در حال از دست رفتن است. اشک‌هایم مرا به شدت آزار می‌دهد، اما اگر این اندوه و ناراحتی وجود نداشت، این اشک‌ها نیز نمی‌ریختند.
عاشق گهر اشک به دامان که می ریخت
گر دامن اقبال سحرگاه نمی بود
هوش مصنوعی: عاشق، اشک‌ها را بر دامنش می‌ریزد، چون اگر صبحگاه اقبال به او روی نمی‌آورد، دامنش پر از غم می‌شود.
دردست به مقصود رساننده سالک
گر درد نمی بود به حق راه نمی بود
هوش مصنوعی: اگر دردی وجود نداشت، راهی به سوی هدف هم نبود. در واقع، درد و رنج باعث می‌شود که مسافر در مسیر زندگی تلاش کند و به مقصودش برسد.
در قبضه آه است کلید در مقصود
ای وای به من صائب اگر آه نمی بود
هوش مصنوعی: تمامی اهداف و خواسته‌ها به نوعی در اختیار و کنترل احساس اندوه و آه است. آه، کلید دستیابی به مقصود است و اگر این حس نبود، من به شدت دچار مشکل می‌شدم.