گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۲۱

تامنزل من بادیه بیخبری بود
هر موج سرابم به نظر بال پری بود
چون سرو درین باغ ز آزادگی خویش
باری که به دل بودمرابی ثمری بود
افسوس که چون ناوک بازیچه اطفال
بال وپر من وقف پریشان سفری بود
زان روز که شد دیده من باز چو نرگس
اوراق دلم خرج پریشان نظری بود
بود از دم شمشیر دم صبح نشاطم
تا جوشن داودی من بیخبری بود
رسوایی شمع است ز پیراهن فانوس
در پرده سخن گفتن من پرده دری بود
این اشک جگر سوز که شمع از مژه افشاند
در دامن فانوس گل تاجوری بود
یاری که غبار از دل غم دیده مابرد
بی منت وبی مزد نسیم سحری بود
چون پرتو خورشید که در آینه افتد
از عمر همین بهره من جلوه گری بود
از عجز چو شبنم نفتادیم درین باغ
افتادگی ما گل روشن گهری بود
صائب چه توان کرد به تکلیف عزیزان
ورنه طرف خواجه شدن بی بصری بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تامنزل من بادیه بیخبری بود
هر موج سرابم به نظر بال پری بود
هوش مصنوعی: من در بیابانی که هیچ خبر و نشانه‌ای نبود، به سراغ جایی رفتم که هر موج آب سراب به نظر می‌آمد و مانند پرنده‌ای آزادی بود.
چون سرو درین باغ ز آزادگی خویش
باری که به دل بودمرابی ثمری بود
هوش مصنوعی: همانند سروی در این باغ، به خاطر آزادگی خود، نتیجه‌ای که در دل دارد، مثمر ثمر است.
افسوس که چون ناوک بازیچه اطفال
بال وپر من وقف پریشان سفری بود
هوش مصنوعی: متأسفانه، زندگی‌ام مانند تیرکمان بازیچه‌ای برای کودکان شده است که فقط به دل‌مشغولی‌های بی‌پایان و سفرهای پر اضطراب و بی‌هدف اختصاص دارد.
زان روز که شد دیده من باز چو نرگس
اوراق دلم خرج پریشان نظری بود
هوش مصنوعی: از آن روزی که چشمانم به دنیا گشوده شد، مانند نرگس، برگ‌های دلم صرف بی‌حوصلگی و پریشانی افکار شد.
بود از دم شمشیر دم صبح نشاطم
تا جوشن داودی من بیخبری بود
هوش مصنوعی: در صبح زود، زمانی که تازه روز شروع شده بود و هیجان و نشاطی در من طنین انداز بود، تا زمانی که به حالت بی‌خبری و خاموشی در آمدم.
رسوایی شمع است ز پیراهن فانوس
در پرده سخن گفتن من پرده دری بود
هوش مصنوعی: رسوایی شمع به خاطر پیراهن فانوس است و سخن گفتن من مانند پرده دری است.
این اشک جگر سوز که شمع از مژه افشاند
در دامن فانوس گل تاجوری بود
هوش مصنوعی: این اشک سوزان که از چشمانم به شکل شمع فرو می‌ریزد، در واقع نوری است که در دامن فانوس گل تزیینی قرار دارد.
یاری که غبار از دل غم دیده مابرد
بی منت وبی مزد نسیم سحری بود
هوش مصنوعی: دوستی که با نسیم صبحگاهی، غم و غصه‌های دل ما را دور می‌کند، بدون هیچگونه توقع یا پاداش، مانند وزش ملایم نسیم سحرگاه است.
چون پرتو خورشید که در آینه افتد
از عمر همین بهره من جلوه گری بود
هوش مصنوعی: همان‌طور که نور خورشید که در آینه منعکس می‌شود، عمر من نیز تنها همین جلوه‌گری است.
از عجز چو شبنم نفتادیم درین باغ
افتادگی ما گل روشن گهری بود
هوش مصنوعی: ما از ناتوانی، مانند شبنم از گیاهان در این باغ افتادیم، در حالی که این افتادگی ما، همچون گل روشن و گوهری باارزش است.
صائب چه توان کرد به تکلیف عزیزان
ورنه طرف خواجه شدن بی بصری بود
هوش مصنوعی: صائب چه کار می‌توان کرد با مسئولیت افرادی که عزیزند، در غیر این صورت، بی‌توجهی به خواسته‌های آن‌ها مانند این است که در تاریکی به سوی کسی برویم.