غزل شمارهٔ ۴۴۱۹
در کودکی از جبهه من عشق عیان بود
گهواره ز بیتابی من تخت روان بود
انگشت نما بود دل سوخته من
آن روز که از عشق نه نام ونه نشان بود
نابسته به ظاهر کمر هستی موهوم
در رشته جان پیچ وخم موی میان بود
از خاک نشینان عدم بود خرابات
روزی که دل ازجمله خونابه کشان بود
بیدارشد ازناله من چرخ گرانخواب
بیتابی من سلسله جنبان زمان بود
. . . جگر لاله ستان بود نمکسود
تا شور جنونم نمک خوان جهان بود
آن درد نصیبم که در ایام بهاران
رنگم گل روی سبد فصل خزان بود
از من به چه تقصیر قدم باز گرفتی
رفتار تو در خانه دل آب روان بود
سیرابم ازین وادی تفسیده برون برد
از صبر عقیقی که مرا زیر زبان بود
چون دست سبو زیر سر از فکر تو شد خشک
دستی که براوبوسه ناکرده گران بود
از خون شهیدان تو دایم جگر خاک
رنگین تر و شادابتر از لاله ستان بود
صائب نشد از وصل تسلی دل خونین
در دامن گل شبنم من دل نگران بود
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در کودکی از جبهه من عشق عیان بود
گهواره ز بیتابی من تخت روان بود
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، عشق در وجود من واضح و روشن بود و گهواره نشانهای از بیتابی و همسرایی من به حساب میآمد.
انگشت نما بود دل سوخته من
آن روز که از عشق نه نام ونه نشان بود
هوش مصنوعی: دل سوخته من در آن روز به وضوح نشان میداد که از عشق هیچ نشانه و نامی وجود نداشت.
نابسته به ظاهر کمر هستی موهوم
در رشته جان پیچ وخم موی میان بود
هوش مصنوعی: ظاهر بدن نمیتواند نشاندهندهی واقعیتهای درونی باشد؛ در حقیقت، عمق وجود و روح ما به پیچیدگی و جزییات مشابه با موهای سر ما است.
از خاک نشینان عدم بود خرابات
روزی که دل ازجمله خونابه کشان بود
هوش مصنوعی: در روزی که دل از درد و رنج پر شده بود، مکان خراباتی از وجود کسانی که از مادون و بیهویت بودند، پدید آمده بود.
بیدارشد ازناله من چرخ گرانخواب
بیتابی من سلسله جنبان زمان بود
هوش مصنوعی: از صدای نالهام چرخ زمان بیدار شد و این بیقراری من باعث حرکت و گردش زمان گردید.
. . . جگر لاله ستان بود نمکسود
تا شور جنونم نمک خوان جهان بود
هوش مصنوعی: جگر لالهها پر از نمک بود، تا شور و هیجان عشق من، به مانند نمک در زندگی همه نمایان شود.
آن درد نصیبم که در ایام بهاران
رنگم گل روی سبد فصل خزان بود
هوش مصنوعی: در ایام بهار که باید احساس شادابی و سرزندگی کنیم، من به طرز عجیبی به درد و غم دچار شدهام، گویی که رنگ و روی من در سبدی از گلهای بهاری، مانند حال و هوای پاییز پژمرده و غمگین است.
از من به چه تقصیر قدم باز گرفتی
رفتار تو در خانه دل آب روان بود
هوش مصنوعی: چرا به من کم توجّه کردی و از من دوری میکنی؟ رفتار تو در قلب من مانند جوی آبی بود که همیشه جریان دارد.
سیرابم ازین وادی تفسیده برون برد
از صبر عقیقی که مرا زیر زبان بود
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که کسی از دنیای خشک و بیحیات اطرافش سیراب میشود و احساس میکند که صبر و استقامتش تحت فشار و آزمایش قرار گرفته است. او به نوعی احساس میکند که نیاز دارد از این وضعیت بیرون بیاید و عواطف و احساسات عمیقتری را تجربه کند.
چون دست سبو زیر سر از فکر تو شد خشک
دستی که براوبوسه ناکرده گران بود
هوش مصنوعی: وقتی که سبو زیر سرم قرار گرفت، به خاطر تو دیگر برایم خشک و بیاحساس شد، دستی که پیش از این برای بوسیدن تو سنگین و ارزشمند بود.
از خون شهیدان تو دایم جگر خاک
رنگین تر و شادابتر از لاله ستان بود
هوش مصنوعی: از خون شهیدان تو همیشه زمین رنگینتر و زندگیاش شادابتر از لالهها بوده است.
صائب نشد از وصل تسلی دل خونین
در دامن گل شبنم من دل نگران بود
هوش مصنوعی: وصال و ملاقات نتوانست دل غمزدهام را آرام کند. در گوشهای از گل، شبنم بر دامن نشسته و من همچنان نگران و دلنگران هستم.

صائب