گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۰۷

خون بهتر ازان می که چشیدن نگذارند
پیکان به ازان غنچه که چیدن نگذارند
غیر از لب افسوس گزیدن چه علاج است
آن راکه لب یار گزیدن نگذارند
بوسیدن کنج لب ساقی چه خیال است
آن را که لب جام مکیدن نگذارند
بال وپر ارباب هوس غنچه نگردد
جایی که مرا چشم پریدن نگذارند
هر چند شد از گریه ما خط بتان سبز
نظاره ما را به چریدن نگذارند
فریاد که چون شوره زمین دانه ما را
این شورنگاهان به دمیدن نگذارند
هرچند شود خون دل عشاق ز غیرت
خونابه دل را به چکیدن نگذارند
چون سیل سبکسیر درین بادیه ما را
از پای طلب خار کشیدن نگذارند
اندیشه پابوس خیالی است زمین گیر
ما را که به گرد تو رسیدن نگذارند
فریاد که چون غنچه مرا هرزه درایان
در کنج دل خویش خزیدن نگذارند
صائب چه خیال است که در دست من افتد
از دور گلی را که به دیدن نگذارند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خون بهتر ازان می که چشیدن نگذارند
پیکان به ازان غنچه که چیدن نگذارند
هوش مصنوعی: خون از آن بهتر است که اجازه ندهند انسان آن را بچشد، و گل هم بهتر است از آن که اجازه ندهند آن را بچینند.
غیر از لب افسوس گزیدن چه علاج است
آن راکه لب یار گزیدن نگذارند
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند به لب یار دسترسی پیدا کند، چه درمانی برای غم و افسوس خود دارد؟
بوسیدن کنج لب ساقی چه خیال است
آن را که لب جام مکیدن نگذارند
هوش مصنوعی: بوسیدن لب‌های ساقی چه تفکری است، در حالی که کسانی که مشغول نوشیدن از جام هستند، اجازه نمی‌دهند.
بال وپر ارباب هوس غنچه نگردد
جایی که مرا چشم پریدن نگذارند
هوش مصنوعی: آرزوهای بزرگ و خواسته‌های دل سرباز نمی‌کنند و به fruition نمی‌رسند، در جایی که اجازه پرواز و تلاش به من داده نشود.
هر چند شد از گریه ما خط بتان سبز
نظاره ما را به چریدن نگذارند
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر گریه‌های ما، خط زیبای معشوقان به چشم می‌آید، اما آنان اجازه نمی‌دهند تا ما از زیبایی و تماشای آن لذت ببریم.
فریاد که چون شوره زمین دانه ما را
این شورنگاهان به دمیدن نگذارند
هوش مصنوعی: فریاد که دانه‌ی ما مانند شوره‌زار به خاطر این نگاه‌های پرشور اجازه‌ی رشد پیدا نمی‌کند.
هرچند شود خون دل عشاق ز غیرت
خونابه دل را به چکیدن نگذارند
هوش مصنوعی: عاشقان، حتی اگر به خاطر حسادت و غم دلشان به شدت ناراحت و رنجور شوند، اجازه نمی‌دهند که آن غم و اندوه آنها را به اشک بریزد.
چون سیل سبکسیر درین بادیه ما را
از پای طلب خار کشیدن نگذارند
هوش مصنوعی: در این بیابان، مانند سیلی خروشان نمی‌گذارند ما از پا بیفتیم و از خواسته‌امان عقب بکشیم.
اندیشه پابوس خیالی است زمین گیر
ما را که به گرد تو رسیدن نگذارند
هوش مصنوعی: فکر و خیال ما به قدری وابسته و محدود شده‌اند که نمی‌توانند ما را به نزدیک شدن به تو راه دهند و همچنان در سرمان می‌چرخند.
فریاد که چون غنچه مرا هرزه درایان
در کنج دل خویش خزیدن نگذارند
هوش مصنوعی: فریاد می‌زنم که مانند غنچه، اجازه نخواهم داد افرادی که به بی‌ارزشی‌ام معتقدند، در دل من جای بگیرند و مرا مخفی کنند.
صائب چه خیال است که در دست من افتد
از دور گلی را که به دیدن نگذارند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد در دور دست، گلی وجود دارد که به راحتی نمی‌توانم به آن دسترسی پیدا کنم و تنها در خیال به آن فکر می‌کنم، زیرا هیچ وقت اجازه دیدن آن را ندارم.