گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۰۴

جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند
در پرده دل شب همه شب باده گسارند
هر چند که در پرده شرمندنکویان
چون باز نظر دوخته در فکر شکارند
لاغر کن دلها ز سرینهای گرانسنگ
فربه کن غمها ز میانهای نزارند
در ریختن دل همه چون باد خزانند
در پرورش جان همه چون ابر بهارند
یارب نرسد گرد غمی بر دل ایشان
هر چند غم صائب بیچاره ندارند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند
در پرده دل شب همه شب باده گسارند
هوش مصنوعی: افرادی که در فکر و خیال آن چشمان مدهوش هستند، در دل شب به دور از همه، هر شب مشغول نوشیدن شراب هستند.
هر چند که در پرده شرمندنکویان
چون باز نظر دوخته در فکر شکارند
هوش مصنوعی: اگرچه در لباس شرم و حیا پنهان شده‌اند، اما همچنان در دل خود به دنبال شکار لحظه‌ها و زیبایی‌ها هستند.
لاغر کن دلها ز سرینهای گرانسنگ
فربه کن غمها ز میانهای نزارند
هوش مصنوعی: دل‌ها را از چنگال ستم و زحمت آزاد کن و غم‌ها را با شادی و نشاط پر کن.
در ریختن دل همه چون باد خزانند
در پرورش جان همه چون ابر بهارند
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها در زمان ناراحتی و شکست شبیه به باد خزان هستند که بی‌رحمانه دل را می‌شکنند، اما در زمان شکوفایی و رشد، مثل ابرهای بهاری هستند که روح را پرورش می‌دهند و سرزندگی را به ارمغان می‌آورند.
یارب نرسد گرد غمی بر دل ایشان
هر چند غم صائب بیچاره ندارند
هوش مصنوعی: خدایاقا نگذار که هیچ غمی بر دل آنها بیفتد، هرچند که صائب بیچاره خود غمی ندارد.