گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۰۳

در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
از ثابت وسیارنیابی نظری چند
از خانه زنبور حوادث نخوری شهد
تا در رگ جانت ندود نیشتری چند
شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است
شکرانه هر تلخ بنوشان شکری چند
در سایه دیوار سلامت ننشیند
از سنگ ملامت نخورد هرکه سری چند
از خود نشناسان مطلب دیده حق بین
حق را چه شناسند ز خود بیخبری چند
هر چند دل از شکوه سبکبار نگردد
چون شعله برون می دهم از دل شرری چند
از لال هرانگشت زبانی است سخن گوی
یک در چو شود بسته گشایند دری چند
سرچشمه این بادیه از زهره شیرست
زنهار مشو همسفر بیجگری چند
هر چند رهایی ز قفس قسمت من نیست
آن نیست که برهم نزنم بال وپری چند
بنمای به صاحب نظری گوهر خود را
عیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند
من کار به عیب وهنر خلق ندارم
گوعیب بر آرند ز من بی هنری چند
دست تو نگردد صدف گوهر شهوار
تا سر ننهی در سر موج خطری چند
صائب سر خورشید به فتراک نبندی
برخواب شبیخون نزنی تاسحری چند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
از ثابت وسیارنیابی نظری چند
هوش مصنوعی: اگر در درون خود به تأمل و تفکر نپردازی و به سفر درونی نروی، نمی‌توانی از ثبات و تغییرات زندگی دیدگاه و نظری به دست آوری.
از خانه زنبور حوادث نخوری شهد
تا در رگ جانت ندود نیشتری چند
هوش مصنوعی: وقتی در برابر مشکلات و چالش‌های زندگی قرار می‌گیری، بهتر است از آن‌ها دوری کنی تا آسیب نبینی و زندگی‌ات دچار خدشه نشود.
شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است
شکرانه هر تلخ بنوشان شکری چند
هوش مصنوعی: دریای شیرینی به دلیل وجود تلخی‌ها به وجود آمده است و هر تلخی که تجربه می‌کنیم، باعث می‌شود که ارزش شیرینی‌ها بیشتر شود. پس هر تلخی را به نوعی باید شکرگزاری کرد و از آن درس گرفت.
در سایه دیوار سلامت ننشیند
از سنگ ملامت نخورد هرکه سری چند
هوش مصنوعی: کسی که در برابر انتقادها و سختی‌ها از خود محافظت نکند و به خود ایمان نداشته باشد، نمی‌تواند در آسایش و آرامش زندگی کند. او باید با مشکلات و قضاوت‌های دیگران روبرو شود و از آنها نترسد.
از خود نشناسان مطلب دیده حق بین
حق را چه شناسند ز خود بیخبری چند
هوش مصنوعی: اگر انسان خودش را نشناسد و درک عمیق از حقایق نداشته باشد، چگونه می‌تواند حق را بشناسد؟ بی‌اطلاعی از خود، مانع شناخت حقیقت‌های بزرگتر می‌شود.
هر چند دل از شکوه سبکبار نگردد
چون شعله برون می دهم از دل شرری چند
هوش مصنوعی: هرچند که دل من از غصه و شکایت سبک نمی‌شود، اما مانند شعله آتش، چند جرقه از دل خود را بیرون می‌زنم.
از لال هرانگشت زبانی است سخن گوی
یک در چو شود بسته گشایند دری چند
هوش مصنوعی: هر انگشت لال که زبانی دارد، وقتی در یکی بسته می‌شود، در چند جای دیگر باز خواهد شد.
سرچشمه این بادیه از زهره شیرست
زنهار مشو همسفر بیجگری چند
هوش مصنوعی: این زادگاه و سرچشمه‌ی این مسیر، از دلیری و زیبایی است. پس احتیاط کن و با هر کسی که نیکو نیست، همسفر نشو.
هر چند رهایی ز قفس قسمت من نیست
آن نیست که برهم نزنم بال وپری چند
هوش مصنوعی: هرچند ممکن است مقدر من آزادی از قفس نباشد، اما این دلیل نمی‌شود که من تلاش نکنم و بال و پر خود را نزنم.
بنمای به صاحب نظری گوهر خود را
عیسی نتوان گشت به تصدیق خری چند
هوش مصنوعی: به فردی با دانش و بینش نشان بده درون تو چه ارزشی نهفته است، زیرا نمی‌توان بر اساس تأیید چند نفر نادان، ارزش واقعی خود را فراموش کرد.
من کار به عیب وهنر خلق ندارم
گوعیب بر آرند ز من بی هنری چند
هوش مصنوعی: من به عیب و هنر دیگران کاری ندارم؛ هرچند که از من خیلی عیب‌ها بگویند و من بی‌هنر باشم.
دست تو نگردد صدف گوهر شهوار
تا سر ننهی در سر موج خطری چند
هوش مصنوعی: دست تو مانند صدف گوهری نمی‌گیرد، مگر اینکه تمام وجود خود را در معرض خطر موج‌ها قرار دهی.
صائب سر خورشید به فتراک نبندی
برخواب شبیخون نزنی تاسحری چند
هوش مصنوعی: اگر خورشید را با کلاهی ببندی، نمی‌توانی وارد خواب شبانه‌اش شوی و تا صبح بیدار نخواهی شد.