گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۰۰

آن آفت جان بر سر انصاف نیامد
آن تلخ زبان بر سر انصاف نیامد
مور خط ازان تنگ شکر گرد برآورد
آن مور میان بر سر انصاف نیامد
چیدند وکشیدند گلاب از گل کاغذ
آن غنچه دهان بر سر انصاف نیامد
کردم به فسون نرم کمان مه نو را
آن سخت کمان بر سر انصاف نیامد
هر چند که از خرمن ما دود بر آمد
آن برق عنان بر سر انصاف نیامد
دین و دل و عقل و خرد و هوش فشاندم
آن دشمن جان بر سر انصاف نیامد
یک عمر خضر در قدم او گذراندم
آن سرو روان بر سر انصاف نیامد
گفتیم که انصاف دهد چرخ پس از مرگ
مردیم وهمان بر سر انصاف نیامد
هر چند که صد عمر خضر دید به رویش
چشم نگران بر سر انصاف نیامد
هر چند که صائب زنی کلک شکر ریخت
آن پسته دهان بر سر انصاف نیامد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن آفت جان بر سر انصاف نیامد
آن تلخ زبان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: آن بلا و سختی که برای انسان‌ها مضر است، به سراغ انصاف و عدالت نیامد و سخنان تلخ نیز نتوانستند به عدالت و انصاف نزدیک شوند.
مور خط ازان تنگ شکر گرد برآورد
آن مور میان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: مور برای این که از تنگی شکر خود بگوید، خطی روی زمین کشید، اما این مور به انصاف نرسید که این کارش بیانگر مشکلش بود.
چیدند وکشیدند گلاب از گل کاغذ
آن غنچه دهان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: در این شعر به موضوع زیبایی و لطافت گل‌ها و همچنین ناعدالتی اشاره شده است. گل‌ها به گونه‌ای چیده شده‌اند که فقط زیبایی ظاهری آن‌ها نمایان می‌شود، اما آن غنچه که باید به حق خود برسد، مورد بی‌مهری قرار گرفته است. این تصویر به نوعی از نادیده گرفتن کیفیت و ذات واقعی چیزها در مقابل جلوه‌های ظاهری پرده برمی‌دارد.
کردم به فسون نرم کمان مه نو را
آن سخت کمان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: من با جادوی لطیف، ماه نو را به تسخیر درآوردم، اما آن کمان سخت به عدل و انصاف نرسید.
هر چند که از خرمن ما دود بر آمد
آن برق عنان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: هرچند از تلاش و زحمت ما چیزی به ثمر نرسید و دود بلند شد، اما هنوز نشانه‌ای از رسیدن به انصاف و عدالت دیده نمی‌شود.
دین و دل و عقل و خرد و هوش فشاندم
آن دشمن جان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: من تمامی دین، دل، عقل و دانش خود را در جهت انصاف گذاشتم، اما او که دشمن جان من است، حتی به انصاف هم نرسید.
یک عمر خضر در قدم او گذراندم
آن سرو روان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را در پی آن معشوق سپری کردم، اما او هیچ‌گاه برای انصاف بر من قدم نگذاشت.
گفتیم که انصاف دهد چرخ پس از مرگ
مردیم وهمان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: گفتیم که بعد از مرگ، زندگی به ما انصاف می‌دهد، اما در واقع ما مرده‌ایم و هنوز هم همان مسائل ناعادلانه ادامه دارد.
هر چند که صد عمر خضر دید به رویش
چشم نگران بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: هرچند که خضر (نماد جاودانگی و زندگی) عمرهای زیادی را دیده و از زندگی بهره‌مند بوده، اما هرگز نتوانسته است به عدالت و انصاف واقعی دست یابد و از آن بهره‌مند شود.
هر چند که صائب زنی کلک شکر ریخت
آن پسته دهان بر سر انصاف نیامد
هوش مصنوعی: هر چند صائب با مهارت و زیبایی قلم خود نوشته‌هایی دلپذیر و شیرین می‌آفریند، اما در مورد پسته‌ای که در دهان دارد، انصاف را رعایت نمی‌کند.