گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۹۸

زخمی که ز تیغ تو مرا بر سپر آمد
بیش از همه زخمی به جگر کارگر آمد
راهش به خیابان حیات ابد افتاد
عمری که به اندیشه زلف تو سرآمد
در دیده خورشید سیه کرد جهان را
خطی که ازان چهره روشن بدرآمد
دست از کمر مور میانان نکشیدم
چندان که مرا شیشه دل بر کمر آمد
هر برگی ازوبرگ نشاط است جهان را
چون فاخته سروی که مرا زیر پر آمد
از شور قیامت نکند روی به دنبال
هرکس به تماشای تو از خویش برآمد
از خویش برون رفته به همراه ناستد
آواره شد آن کس که مرا بر اثر آمد
نه روزی موری شد و نه قسمت برقی
این دانه به امید چه از خاک برآمد
فارغ ز جهان کرد مرا تیغ شهادت
آسوده شد آبی که به جوی گهر آمد
شد حلقه بیرون در اندیشه کونین
در خانه هر دل که خیال تو در آمد
از دانه ما نشو و نما چشم مدارید
کاین تخم نفس سوخته از خاک برآمد
صائب چه کشم منت دلسوزی احباب
چون لاله مرا داغ برون از جگر آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زخمی که ز تیغ تو مرا بر سپر آمد
بیش از همه زخمی به جگر کارگر آمد
هوش مصنوعی: به زخم‌هایی که از تیغ تو بر من آمد، کمتر از زخم‌هایی نیست که به دل من نشسته و آزارم می‌دهد.
راهش به خیابان حیات ابد افتاد
عمری که به اندیشه زلف تو سرآمد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که عمر انسان به سرانجام می‌رسد و در نهایت به مقصدی می‌رسد که پر از زندگی و حیات است. زندگی که با فکر و یاد زلف و زیبایی معشوق سپری شده، به پایانی می‌رسد و این زیبایی در ذهن باقی می‌ماند.
در دیده خورشید سیه کرد جهان را
خطی که ازان چهره روشن بدرآمد
هوش مصنوعی: خورشید با تاریکی خود، جهانی را تیره و تار کرده است، و از چهره‌ای روشن، خطی نمایان شده است.
دست از کمر مور میانان نکشیدم
چندان که مرا شیشه دل بر کمر آمد
هوش مصنوعی: من لحظه‌ای از تلاش و کوشش دست برنداشتم، تا جایی که احساس کردم سنگینی دل و احساساتم در کمرم جمع شده است.
هر برگی ازوبرگ نشاط است جهان را
چون فاخته سروی که مرا زیر پر آمد
هوش مصنوعی: هر برگ از درختان مانند نشانه‌ای سرشار از زندگی است، همان‌طور که دنیا را مانند یک فاخته که در زیر پرش ایستاده، می‌پوشاند.
از شور قیامت نکند روی به دنبال
هرکس به تماشای تو از خویش برآمد
هوش مصنوعی: از هیجان روز قیامت، کسی به کسی توجهی ندارد و همه به تماشای تو آمده‌اند و از خود غافل شده‌اند.
از خویش برون رفته به همراه ناستد
آواره شد آن کس که مرا بر اثر آمد
هوش مصنوعی: کسی که به عشق و آرزوهایش رسیده است، از خود خارج شده و در جستجوی آنچه که دوست دارد، آواره و بی‌قرار شده است.
نه روزی موری شد و نه قسمت برقی
این دانه به امید چه از خاک برآمد
هوش مصنوعی: نه موری روزی پیدا کرد و نه برقی از دانه‌ای که به امیدی از خاک رشد کرده به دست آمد.
فارغ ز جهان کرد مرا تیغ شهادت
آسوده شد آبی که به جوی گهر آمد
هوش مصنوعی: شمشیر شهادت مرا از دنیا رها کرد و آب جویبار گوهر، آرام گرفته است.
شد حلقه بیرون در اندیشه کونین
در خانه هر دل که خیال تو در آمد
هوش مصنوعی: در اینجا گفت شده که در اندیشه و تفکر تمام موجودات، یک حلقه وجود دارد که نشان‌دهنده ورود خیال و یاد تو به دل‌ها است. هر گاه فکر تو به دل کسی برسد، در واقع در آن دل رخنه‌ای به وجود آمده که آن شخص خود را تحت تأثیر ذهن و احساس تو می‌یابد.
از دانه ما نشو و نما چشم مدارید
کاین تخم نفس سوخته از خاک برآمد
هوش مصنوعی: بنگرید که از دانه‌ای که کاشته‌اید، انتظار نداشته باشید که به راحتی رشد کند، زیرا این دانه از خاکی برخواسته که نفسش سوخته است و شرایط سختی را تجربه کرده است.
صائب چه کشم منت دلسوزی احباب
چون لاله مرا داغ برون از جگر آمد
هوش مصنوعی: صائب، چرا باید من از دلسوزی دوستانم رنج ببرم؟ همانطور که لاله داغی درون خود دارد، من هم درد و رنجی عمیق را احساس می‌کنم.