گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۷۵

جانی که سر از روزن فتراک برآورد
از گرد گریبان بقا سر بدر آورد
امید که دولت ز درش بیخبر آید
هر کس به من از آمدن او خبر آورد
دیگر نکند خیر به محراب عبادت
در پای خم آن کس که شبی را بسر آورد
تدبیر به خون تیز کند تیغ قضا را
این ابر بلا را به سر من سپرآورد
از خال به راز دهن یار رسیدم
این مور مرا بر سر تنگ شکر آورد
از تکمه پیراهن یوسف خبرم داد
هر غنچه که از جیب چمن سر بدر آورد
در سایه شمشاد و گل آرام ندارد
تا آب روان سرو ترا در نظر آورد
از باده لعلی به سرش تاج نهادند
هر کس به خرابات مغان دردسر آورد
خوش باش که در دامن صحرای قیامت
شد کشت کسی سبز که دامان ترآورد
شد تنگ شکر نه فلک از موج حلاوت
صائب ز نی کلک خود از بس شکر آورد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانی که سر از روزن فتراک برآورد
از گرد گریبان بقا سر بدر آورد
هوش مصنوعی: روحی که از روزنه‌ تاریکی به بیرون آمده، از میان غبار و تنگنای زندگی رهایی یافته است.
امید که دولت ز درش بیخبر آید
هر کس به من از آمدن او خبر آورد
هوش مصنوعی: امید دارم که خوشبختی به طور ناگهانی و بدون خبر، به سراغم بیاید، هر کسی که از آمدنش به من خبر بدهد.
دیگر نکند خیر به محراب عبادت
در پای خم آن کس که شبی را بسر آورد
هوش مصنوعی: دیگر کسی در کنار محراب نماز خیر و خوبی نخواهد دید، زیرا آن شخص که شبی را به تنهایی گذرانده، دیگر نخواهد توانست به این مکان مقدس نزدیک شود.
تدبیر به خون تیز کند تیغ قضا را
این ابر بلا را به سر من سپرآورد
هوش مصنوعی: تدبیر و فکر، قدرت قضا و سرنوشت را به زانو درمی‌آورد و به کمک آن، این باران بلا را به عنوان یک سپر بر سرم می‌پوشاند.
از خال به راز دهن یار رسیدم
این مور مرا بر سر تنگ شکر آورد
هوش مصنوعی: از زیبایی صورت یار به راز زبان او پی بردم و این قطره‌ای از شیرین‌زبانی او مرا به اوج لذت رساند.
از تکمه پیراهن یوسف خبرم داد
هر غنچه که از جیب چمن سر بدر آورد
هوش مصنوعی: هر غنچه‌ای که از چمن بیرون می‌آید، به من این پیام را می‌دهد که پیراهن یوسف چه زیباست.
در سایه شمشاد و گل آرام ندارد
تا آب روان سرو ترا در نظر آورد
هوش مصنوعی: در زیر سایه درختان شمشاد و گل‌ها آرامش نیست، تا وقتی که آب روان، قامت زیبای تو را در نظر آورد.
از باده لعلی به سرش تاج نهادند
هر کس به خرابات مغان دردسر آورد
هوش مصنوعی: هر کسی که به میخانه‌ها و جمع‌های خوشی قدم می‌گذارد، به نوعی مشکلات و دردسرهایی را به همراه می‌آورد، اما در عوض، زیبایی و جذابیت خاصی به فضا می‌بخشد.
خوش باش که در دامن صحرای قیامت
شد کشت کسی سبز که دامان ترآورد
هوش مصنوعی: خوش باش که در دشت قیامت، تنها کسی که می‌تواند برداشت خوبی داشته باشد، کسی است که با دلی پاک و نیت درست به اینجا آمده است.
شد تنگ شکر نه فلک از موج حلاوت
صائب ز نی کلک خود از بس شکر آورد
هوش مصنوعی: زمانی که حلاوت و شیرینی زندگی به اوج خود می‌رسد، انگار آسمان هم از آن پر شده و از فرط خوشی نمی‌تواند تحمل کند. صائب، با قلمش همچون نی، شیرینی‌ها را به تصویر می‌کشد و از این همه شیرینی که به دست می‌آورد، شگفت‌زده است.