غزل شمارهٔ ۴۳۶۹
رخسار جهانسوز تو بی پا و سرم کرد
نظاره زلف تو پریشان نظرم کرد
امید نجات من ازان زلف به خط بود
سر زد خط بیرحم و گرفتارترم کرد
فریاد که پیراهن نادیده یوسف
از شوخی نکهت چو صبا دربدرم کرد
فریاد ازان نرگس مستانه که هر گاه
رفتم که خبر یابم ازو بیخبرم کرد
شد مردمک دیده من گردش افلاک
تا تربیت عشق تو صاحب نظرم کرد
خورشید قیامت چگر تشنه لبان را
سیراب ز افشردن دامان ترم کرد
زان روز که افتاد به بالای تو چشمم
هر موی سنانی شد واز خود بدرم کرد
هرگز نشد از جلوه او سیر دو چشمم
این آب روان هر نفسی تشنه ترم کرد
از مرگ محال است شود تلخ دهانم
زان قند که لطف تو در آب گهرم کرد
از روسیهی نیست سزاوار سفیدی
چشمی که بد آموز به خواب سحرم کرد
هر خال ز رخساره او داغ غریبی است
آن حسن غریبی که چنین دربدرم کرد
دانسته قدم بر سرموری ننهادم
صائب فلک سفله چرا بی سپرم کرد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رخسار جهانسوز تو بی پا و سرم کرد
نظاره زلف تو پریشان نظرم کرد
هوش مصنوعی: چهره سوزان تو باعث شده که من بدون فکر و عقل شوم، و نگاه کردن به موهای تو باعث شده که افکارم به هم بریزد.
امید نجات من ازان زلف به خط بود
سر زد خط بیرحم و گرفتارترم کرد
هوش مصنوعی: امید من به نجات از زلف آن معشوق، به خاطر یک اثر خطی بود که باعث شد بیش از پیش گرفتار شوم.
فریاد که پیراهن نادیده یوسف
از شوخی نکهت چو صبا دربدرم کرد
هوش مصنوعی: به کمک بوی خوشی که مانند نسیم از پیراهن نادیده یوسف میوزد، به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و دلم غصهدار و آشفته شده است.
فریاد ازان نرگس مستانه که هر گاه
رفتم که خبر یابم ازو بیخبرم کرد
هوش مصنوعی: فریاد از آن گل نرگس که با زیبایی مستانهاش، هر بار که میخواستم از او اطلاعاتی بگیرم، مرا از خبر خود بیخبر نگه داشته است.
شد مردمک دیده من گردش افلاک
تا تربیت عشق تو صاحب نظرم کرد
هوش مصنوعی: چشمان من تحت تاثیر چرخش جهان قرار گرفت و به خاطر عشق تو، من را به انسانی با بصیرت تبدیل کرد.
خورشید قیامت چگر تشنه لبان را
سیراب ز افشردن دامان ترم کرد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، خورشید به قدری سوزان و آهسته انرژی میدهد که لبان تشنه و گرسنه را از تشنگی سیراب کرده و آنها را از درد و خشکی نجات میدهد.
زان روز که افتاد به بالای تو چشمم
هر موی سنانی شد واز خود بدرم کرد
هوش مصنوعی: از آن روزی که نگاه من به تو افتاد، هر یک از موهایم به نوعی خاص و زیبا در آمده و احساس کردم که از خودم جدا شدهام.
هرگز نشد از جلوه او سیر دو چشمم
این آب روان هر نفسی تشنه ترم کرد
هوش مصنوعی: چشمان من هرگز از زیبایی او سیراب نشدند. هر لحظه که میگذرد، بیشتر به او نیاز دارم و همچنان تشنهام.
از مرگ محال است شود تلخ دهانم
زان قند که لطف تو در آب گهرم کرد
هوش مصنوعی: مردن نمیتواند بر کام من تلخی بیاورد، چون شیرینی محبت تو مانند قند در زندگیام جاری شده است.
از روسیهی نیست سزاوار سفیدی
چشمی که بد آموز به خواب سحرم کرد
هوش مصنوعی: از روسیه نیست که چشمان سفیدی داشته باشد، زیرا آن چشمان که خواب سحرگاهیام را به باد داد، شایسته چنین احساسی نیستند.
هر خال ز رخساره او داغ غریبی است
آن حسن غریبی که چنین دربدرم کرد
هوش مصنوعی: هر لکهای که بر چهرهاش وجود دارد، نشانهای از زیبایی عجیبی است که مرا به شدت به دنبال خود کشیده است.
دانسته قدم بر سرموری ننهادم
صائب فلک سفله چرا بی سپرم کرد
هوش مصنوعی: من بدون اینکه آگاهانه گامی به سمت خطر بردارم، از آنچه بر من آمد شگفتزدهام، چرا که آسمان پست و نامناسب چرا بدون محافظت بر من فرود آمد؟
حاشیه ها
1397/01/27 12:03
بیگانه
خورشید قیامت جگر تشنه لبان را
سیراب ز افشردن دامان ترم کرد...
عالی
اما جگر را چگر نوشته اید. لطفا اصلاح کنید این واژه را.

صائب