گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۶۸

خط از لب لعل گهرافشان تو گل کرد
یا خضر ز سرچشمه حیوان تو گل کرد
چشم تو شد از گریه مستانه گهرریز
یا خون من از نشتر مژگان تو گل کرد
پردر پر هم بافت چو خط گرد دهانت
حرفی که ز لعل گهرافشان تو گل کرد
در شوره زمین تخم فشاند چمن آرا
تا آن خط ریحان ز نمکدان تو گل کرد
هر غنچه دهانی چو زر گل به گره بست
هر نکته که از غنچه خندان تو گل کرد
از خون دلم شانه چو سرپنجه مرجان
رنگین شد واز زلف پریشان تو گل کرد
از زلف شد آن طرف بناگوش نمایان
صبح وطن از شام غریبان تو گل کرد
روشن گهری پرده در راز نهان است
از چشم تو می خوردن پنهان توگل کرد
در پرده شب جام چو خورشید کشیدن
چون صبح ز دستار پریشان توگل کرد
شبهای درازی که به صحبت گذراندی
از کوتهی شمع شبستان توگل کرد
در پرده هر آن جرعه که چون ابر کشیدی
یک یک ز عذار عرق افشان توگل کرد
دل باز کند صحبت یاران موافق
در خلوت دل غنچه پیکان توگل کرد
بود از نظر خلق نهان خاک مزارم
چون سرو ز برچیدن دامان توگل کرد
از سینه هرکس که دل خونشده گم شد
چون تکمه گوهر ز گریبان توگل کرد
چون غنچه به دل خرده رازی که نهفتم
آخر ز شکر خنده پنهان توگل کرد
از کاوش مژگان تو وا شد گره دل
این غنچه لب بسته به دوران توگل کرد
از گریه شادی ز جگر شست سیاهی
هر لاله که از خاک شهیدان توگل کرد
یک بار کند هر ثمری گل ز لطافت
در هر نظری سیب زنخدان توگل کرد
صائب چمن از زمزمه عشق تهی بود
این نغمه جانسوز به دوران توگل کرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خط از لب لعل گهرافشان تو گل کرد
یا خضر ز سرچشمه حیوان تو گل کرد
هوش مصنوعی: خطی که بر لب لعل تو نقش بسته، گویی به مانند گل می‌درخشد یا مانند خضر که از آب حیات می‌نوشد، تو هم از سرچشمه زیبایی خود گل به وجود آورده‌ای.
چشم تو شد از گریه مستانه گهرریز
یا خون من از نشتر مژگان تو گل کرد
هوش مصنوعی: چشم‌های تو از اشک مانند گوهری می‌درخشد و یا خون من از زخم‌های مژگان تو به گل تبدیل می‌شود.
پردر پر هم بافت چو خط گرد دهانت
حرفی که ز لعل گهرافشان تو گل کرد
هوش مصنوعی: در میان زوایای هستی، مانند نخی که دور دهان تو می‌چرخد، سخنی را با زیبایی و درخشندگی دندان‌هایت به تصویر کشیده‌ای که به گل تبدیل شده است.
در شوره زمین تخم فشاند چمن آرا
تا آن خط ریحان ز نمکدان تو گل کرد
هوش مصنوعی: در زمین شور، چمن‌کار بذر می‌پاشد تا اینکه آن خط ریحان با نمک تو شکوفا شود.
هر غنچه دهانی چو زر گل به گره بست
هر نکته که از غنچه خندان تو گل کرد
هوش مصنوعی: هر غنچه‌ای که مانند طلا در گل بسته شده است، هر سخنی که از غنچه خندان تو بیرون آمده، همچون گلی زیبا است.
از خون دلم شانه چو سرپنجه مرجان
رنگین شد واز زلف پریشان تو گل کرد
هوش مصنوعی: از درد و رنج قلبم شانه‌ام به رنگ زیبای مرجان در آمده و از موهای نامنظم تو، گل‌هایی سر زده است.
از زلف شد آن طرف بناگوش نمایان
صبح وطن از شام غریبان تو گل کرد
هوش مصنوعی: از موهای معشوق، گوشه‌ای از گوش نمایان شده است و صبح وطن، از شب غمگین غریبی تو، به مانند گلی شکوفا شده است.
روشن گهری پرده در راز نهان است
از چشم تو می خوردن پنهان توگل کرد
هوش مصنوعی: یک جواهر درخشان که پشت پرده‌ای پنهان شده، از نگاه تو دور است و به‌گونه‌ای ناپیدا می‌کوشد تا خود را به نمایش بگذارد.
در پرده شب جام چو خورشید کشیدن
چون صبح ز دستار پریشان توگل کرد
هوش مصنوعی: در دل شب، مانند خورشید که در صبح روز ظاهر می‌شود، از دستار آشفته تو گلی زیبا برمی‌دارم.
شبهای درازی که به صحبت گذراندی
از کوتهی شمع شبستان توگل کرد
هوش مصنوعی: شب‌های طولانی‌ای را که با صحبت گذرانده‌ای، به خاطر کوتاهی شمع، به احساس گل بهار تبدیل کرده‌ای.
در پرده هر آن جرعه که چون ابر کشیدی
یک یک ز عذار عرق افشان توگل کرد
هوش مصنوعی: هر بار که جرعه‌ای از می نوشیدی، مانند ابر بر چهره‌ات عرق نشسته و تو را زیباتر کرده است.
دل باز کند صحبت یاران موافق
در خلوت دل غنچه پیکان توگل کرد
هوش مصنوعی: دل را برای گفت‌و‌گو با دوستانی که هم‌فکر و هم‌زبان هستند، آماده می‌کند و در خلوت دل، مانند غنچه‌ای که به روی گل باز می‌شود، شادابی و سرزندگی را تجربه می‌کند.
بود از نظر خلق نهان خاک مزارم
چون سرو ز برچیدن دامان توگل کرد
هوش مصنوعی: از دید مردم، من در زیر خاک مدفون هستم، اما مانند سروی که دامن تو را پوشانده، در دل تو زندگی می‌کنم.
از سینه هرکس که دل خونشده گم شد
چون تکمه گوهر ز گریبان توگل کرد
هوش مصنوعی: هرگاه دل کسی که درونش غم و اندوهی بزرگ دارد گم شود، انگار که دکمه‌ای از یک گردنبند گرانبها از دامن تو افتاده و گم شده است.
چون غنچه به دل خرده رازی که نهفتم
آخر ز شکر خنده پنهان توگل کرد
هوش مصنوعی: دل من مانند غنچه‌ای است که یک راز کوچک را در خود نگه داشته است. این راز، در نهایت، به خاطر لبخند شیرین تو، به گل می‌نشیند و شکوفا می‌شود.
از کاوش مژگان تو وا شد گره دل
این غنچه لب بسته به دوران توگل کرد
هوش مصنوعی: نگاه نرم و پرمهر تو باعث شد تا دل این غنچه‌ی خاموش باز شود و شکوفا شود.
از گریه شادی ز جگر شست سیاهی
هر لاله که از خاک شهیدان توگل کرد
هوش مصنوعی: این بیت به بیان تاثیری عمیق از شادی و غم می‌پردازد. از اشک‌هایی سخن می‌گوید که می‌توانند دل را شاد کنند و از دلی که به خاطر فراق عزیزان زخم‌دار شده، زندگی دوباره‌ای را تجربه کند. هر لاله‌ای که از خاک افرادی که جانشان را فدای وطن یا آرمان‌شان کرده‌اند، می‌روید، نمادی از زیبایی و تازگی است که از دل‌های پرغصه برمی‌خیزد. در واقع، شادی و غم به‌صورت توأمان با هم وجود دارند و می‌توانند به شکلی عمیق‌تر زندگی را معنا دهند.
یک بار کند هر ثمری گل ز لطافت
در هر نظری سیب زنخدان توگل کرد
هوش مصنوعی: هر بار که هر میوه‌ای از لطافتش بر می‌آید، سیب زیبایی لب‌هایت مانند گلی پررنگ و دل‌ربا می‌شود.
صائب چمن از زمزمه عشق تهی بود
این نغمه جانسوز به دوران توگل کرد
هوش مصنوعی: چمن در گذشته از صدای عشق خالی بود، اما این نغمه دل‌سوز در زمان تو جان تازه‌ای به آن بخشید.