گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۶۴

از خال توان راه به آن کنج دهان برد
بی خضر به سرچشمه جان پی نتوان برد
بیرون سری از سبزه خط تو نبردم
هر چند سوادم سبق از آب روان برد
چون کار برآن کنج دهن تنگ نگردد
مور خط اوره به شکر خند نهان برد
غم از دل ما کم نکند خنده که تلخی
از طینت بادام به شکر نتوان برد
از من قدمی چند بود سنگ نشان پیش
از بس به رهش پای مرا خواب گران برد
تا چند بود گوش برآواز شکستن
رنگ از رخ من شکوه به دیوان خزان برد
روزی که کمر بست میانش به نزاکت
آن روز دل صائب مسکین ز میان برد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از خال توان راه به آن کنج دهان برد
بی خضر به سرچشمه جان پی نتوان برد
هوش مصنوعی: با توجه به زیبایی و جاذبه‌ای که از خال (نقطه‌ای که بر چهره است) ساطع می‌شود، می‌توان به سادگی راهی به سمت آن کجای دهان (مثلاً لب) پیدا کرد، اما برای رسیدن به سرچشمه جان و زندگی، به همان اندازه نیازی به دلیری و راهنمایی دارد که شاید در دسترس همه نباشد.
بیرون سری از سبزه خط تو نبردم
هر چند سوادم سبق از آب روان برد
هوش مصنوعی: هرگاه که از دشت سبز بیرون می‌روم، خط زیبای تو را همراه خود نمی‌برم، هرچند که از آب زنده، درس و تجربه‌های زیادی آموخته‌ام.
چون کار برآن کنج دهن تنگ نگردد
مور خط اوره به شکر خند نهان برد
هوش مصنوعی: وقتی کار به آن گوشه‌ی تنگ دهان می‌رسد، مورچه‌ای که خطش بر شکر است، می‌تواند پنهانی بخندد و ناپدید شود.
غم از دل ما کم نکند خنده که تلخی
از طینت بادام به شکر نتوان برد
هوش مصنوعی: غم هیچگاه با خنده از دل ما کاسته نخواهد شد، زیرا تلخی ذاتی میوه بادام را نمی‌توان با شیرینی شکر از بین برد.
از من قدمی چند بود سنگ نشان پیش
از بس به رهش پای مرا خواب گران برد
هوش مصنوعی: به خاطر علاقه و شوقی که به آن شخص داشتم، بارها قدم‌هایی برداشتم و راه را نشان کردم، اما از شدت خواب و خستگی نتوانستم به راه رفتن ادامه دهم.
تا چند بود گوش برآواز شکستن
رنگ از رخ من شکوه به دیوان خزان برد
هوش مصنوعی: چند وقت باید به صدای شکسته شدن رنگ از چهره‌ام گوش بدهم و شکایت را به دفتر پاییز منتقل کنم؟
روزی که کمر بست میانش به نزاکت
آن روز دل صائب مسکین ز میان برد
هوش مصنوعی: روزی که او عزم کار کرد و با احتیاط و ادب وارد شد، در آن روز دل ضعیف صائب به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و از میان رفت.