گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۶۰

مفت است اگر سنگدلیهای معلم
دلجویی اطفال به آدینه گذارد
صائب سخن از مهر همان به که نگوید
هر کس که به دلها اثر از کینه گذارد
بی روی تو دل روی به آیینه گذارد
چون تشنه که بر ریگ جوان سینه گذارد
هر دست نگارین که برآرد ز بغل سرو
پیش قد رعنای تو بر سینه گذارد
هر روز نهد بر دل من سنگ ملامت
دستی که گهر بر دل گنجینه گذارد
عاشق نشود دور ز معشوق که طوطی
زنگار شود روی به آیینه گذارد
این دست که عشق تو به تاراج برآورد
مشکل که به ما خرقه پشمینه گذارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مفت است اگر سنگدلیهای معلم
دلجویی اطفال به آدینه گذارد
هوش مصنوعی: اگر معلم در روز جمعه از احساسات سرد و بی‌تفاوتی خود نسبت به کودکانی که به دلجویی نیاز دارند، چشم‌پوشی کند، این موضوع بی‌فایده و بی‌ارزش است.
صائب سخن از مهر همان به که نگوید
هر کس که به دلها اثر از کینه گذارد
هوش مصنوعی: سخن گفتن درباره عشق و محبت بهتر است که کسی بیان کند که در دل‌ها جای کینه و انتقام ندارد.
بی روی تو دل روی به آیینه گذارد
چون تشنه که بر ریگ جوان سینه گذارد
هوش مصنوعی: بی‌وجود تو، دل به آیینه نگاه نمی‌کند، مانند تشنه‌ای که بر روی ریگ‌های داغ و جوان سینه‌اش می‌گذارد.
هر دست نگارین که برآرد ز بغل سرو
پیش قد رعنای تو بر سینه گذارد
هوش مصنوعی: هر دست زیبا و رنگارنگی که از کنار سرو بلند بیرون بیاید، بر سینه‌ی زیبایی تو قرار می‌گیرد.
هر روز نهد بر دل من سنگ ملامت
دستی که گهر بر دل گنجینه گذارد
هوش مصنوعی: هر روز بر دلم بار ملامت می‌گذارد، مثل دستی که بر دل گنجینه‌ای، جواهری می‌نهد.
عاشق نشود دور ز معشوق که طوطی
زنگار شود روی به آیینه گذارد
هوش مصنوعی: عاشق هرگز نمی‌تواند از محبوبش دور بماند، چرا که مانند طوطی‌ای می‌شود که رنگ و لعابش را از دست می‌دهد و برای نشان دادن زیبایی‌اش به آینه مراجعه می‌کند.
این دست که عشق تو به تاراج برآورد
مشکل که به ما خرقه پشمینه گذارد
هوش مصنوعی: این دستانی که عشق تو را به دست آورد، سخت است که به ما لباس پشمی بدهد.