گنجور

غزل شمارهٔ ۴۳۵۸

پروای خط آن عارض گلفام ندارد
از سادگی این صبح غم شام ندارد
پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر
یک دانه بغیر از گره دام ندارد
با دوری دلها چه کند قرب مکانی
شکر خبر از تلخی بادام ندارد
شمشیر کشیدی وبه خونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد
غافل مشو ای نخل امید از ثمرخویش
حرفی است که عاشق طمع خام ندارد
از شرم در بسته روزی نگشاید
این قفل کلیدی به جز ابرام ندارد
از نقش برون آی که آن کعبه مقصود
جز ساده دلی ، جامهء احرام ندارد
از پایه خود هر که نهد پای فراتر
مستی است که پروای لب بام ندارد
ما در هوس نام چه خونها که نخوردیم
آسوده عقیقی که سر نام ندارد
در خانه دلگیر فلک چند توان بود
فریاد ، که این  خانه رَهِ بام ندارد
از تلخی می شکوه مخمور محال است
صائب گله از تلخی دشنام ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پروای خط آن عارض گلفام ندارد
از سادگی این صبح غم شام ندارد
هوش مصنوعی: این صبح با همه‌ی سادگی‌اش، هیچ غمی ندارد و زیبایی چهره‌ی محبوب به حدی است که نمی‌توان نگران خطی از آن شد.
پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر
یک دانه بغیر از گره دام ندارد
هوش مصنوعی: به احساسات و عشق خود اهمیت بده، زیرا این زلف زیبا تنها به درد ایجاد مشکلات و دردسرها می‌خورد و هیچ چیز دیگری به دنبال ندارد.
با دوری دلها چه کند قرب مکانی
شکر خبر از تلخی بادام ندارد
هوش مصنوعی: دوری و فاصله بین دل‌ها چه تأثیری دارد؟ این فاصله نمی‌تواند شیرینی نزدیکی را به خاطر بیاورد، همچنان که خبر از تلخی بادام نمی‌دهد.
شمشیر کشیدی وبه خونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد
هوش مصنوعی: تو شمشیر را از نیام بیرون آوردی و به خون من نپرداختی، افسوس که شروع تو پایانی ندارد.
غافل مشو ای نخل امید از ثمرخویش
حرفی است که عاشق طمع خام ندارد
هوش مصنوعی: ای نخل امید، از باروری و نتیجه‌ات غافل نشو؛ زیرا عاشق، هرگز به آرزوهای بیهوده دل نمی‌بندد.
از شرم در بسته روزی نگشاید
این قفل کلیدی به جز ابرام ندارد
هوش مصنوعی: اُفتخار و شرم اجازه نمی‌دهد که این در به روی کسی باز شود و تنها کسی که می‌تواند قفل این در را باز کند، ابرام است.
از نقش برون آی که آن کعبه مقصود
جز ساده دلی ، جامهء احرام ندارد
هوش مصنوعی: از ظاهر خویش خارج شو، زیرا که معبد اصلی فقط برای دل‌های بی‌تظاهر و زلالی است که در آن، لباس احرامی وجود ندارد.
از پایه خود هر که نهد پای فراتر
مستی است که پروای لب بام ندارد
هوش مصنوعی: هر کسی که از حد خود فراتر برود، در واقع در وضعیت بی‌خیالی و سرخوشی قرار دارد و اهمیتی به عواقب کارش نمی‌دهد.
ما در هوس نام چه خونها که نخوردیم
آسوده عقیقی که سر نام ندارد
هوش مصنوعی: ما در آرزوی نام و شهرت، هزینه‌های زیادی را پرداخت کرده‌ایم و برای رسیدن به هدف‌هایمان، زحمات فراوانی کشیده‌ایم، اما در نهایت، به می‌دانیم که ارزش واقعی آنچه به دست می‌آوریم، بیشتر از نام و شهرت بی‌اساس است.
در خانه دلگیر فلک چند توان بود
فریاد ، که این  خانه رَهِ بام ندارد
هوش مصنوعی: در فضایی که به شدت مغموم و دلگیر است، چند بار می‌توان فریاد زد، وقتی که این مکان هیچ امیدی برای بالا رفتن و رهایی ندارد؟
از تلخی می شکوه مخمور محال است
صائب گله از تلخی دشنام ندارد
هوش مصنوعی: نمی‌توان از تلخی زندگی شکایت کرد، چرا که کسی که دچار مستی است، نباید از مشکلات و دشواری‌ها گلایه کند.

حاشیه ها

1402/11/23 13:01
سیدمحمد جهانشاهی

جز ساده دلی ، جامهء احرام ندارد