گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۹۸

از خط گرفته آن مه تابان نمی شود
این مور بار دست سلیمان نمی شود
بر روی خویش تیغ چرا می کشی عبث
این دل سیه به تیغ مسلمان نمی شود
از ماهتاب خواب سبک می شود گران
موی سفید مانع عصیان نمی شود
سامان پذیر چون شود از تاج زرنگار
از داغ هر سری که به سامان نمی شود
آن را که دستگاه سخاوت بود وسیع
دلتنگ از فضولی مهمان نمی شود
این تنگیی که در دل من خانه کرده است
قانع ز من به چاک گریبان نمی شود
پروای حرف پوچ ندارند بیخودان
دست ز کار رفته مگس ران نمی شود
طوطی ز معنی سخن خویش غافل است
هر کس سخنورست سخندان نمی شود
هر دل که داغ حسن گلو سوز تشنگی است
منت پذیر چشمه حیوان نمی شود
با چار موجه مشت خسی چون طرف شود
صائب حریف شورش دوران نمی شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از خط گرفته آن مه تابان نمی شود
این مور بار دست سلیمان نمی شود
هوش مصنوعی: آن ماه درخشان با نور خود نمی‌تواند این مورچه‌ی کوچک را بزرگ کند و مانند سلیمان به قدرت و عظمت برسد.
بر روی خویش تیغ چرا می کشی عبث
این دل سیه به تیغ مسلمان نمی شود
هوش مصنوعی: چرا بی‌هدف به خود آسیب می‌زنی؟ این دل سیاه با کارهای ظالمانه تغییر نمی‌کند.
از ماهتاب خواب سبک می شود گران
موی سفید مانع عصیان نمی شود
هوش مصنوعی: در خواب شبانه، نور ماه خواب را سنگین و عمیق می‌کند. اما حتی با وجود موی سفید، که به نشانه تجربه و پیری است، هیچ مانعی برای بروز شور و شوریدگی وجود ندارد.
سامان پذیر چون شود از تاج زرنگار
از داغ هر سری که به سامان نمی شود
هوش مصنوعی: وقتی کسی با تاج زیبای طلا در حال سامان‌دهی به خود و کارهایش باشد، نمی‌تواند از درد و مشکلی که در وجود دیگران وجود دارد، بی‌خبر باشد. در واقع، اگر کسی نتواند به آرامش و نظم برسد، مشکلات دیگران نیز او را رنج می‌دهد.
آن را که دستگاه سخاوت بود وسیع
دلتنگ از فضولی مهمان نمی شود
هوش مصنوعی: کسی که در دلش ویژگی بزرگواری و generosity دارد، از مزاحمت و فضولی مهمان‌ها خسته نمی‌شود و همیشه پذیرای آنهاست.
این تنگیی که در دل من خانه کرده است
قانع ز من به چاک گریبان نمی شود
هوش مصنوعی: دل من پر از تنگی و ناراحتی است و این احساس به قدری عمیق است که حتی به راحتی نمی‌توانم آن را از خود دور کنم.
پروای حرف پوچ ندارند بیخودان
دست ز کار رفته مگس ران نمی شود
هوش مصنوعی: بی‌خودان توجهی به حرف‌های بی‌ارزش ندارند و کسی که از انجام کار مفیدی دور شده، مانند مگسی که از جایی رانده شده، نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد.
طوطی ز معنی سخن خویش غافل است
هر کس سخنورست سخندان نمی شود
هوش مصنوعی: طوطی از مفهوم کلام خودش بی‌خبر است و هر کسی فقط بلدن بگوید، نمی‌تواند لزوماً به معنا‌دار بودن سخن خود پی ببرد.
هر دل که داغ حسن گلو سوز تشنگی است
منت پذیر چشمه حیوان نمی شود
هوش مصنوعی: هر قلبی که به خاطر زیبایی‌ها داغ و دردمند است، به خاطر تشنگی عشق نمی‌تواند به سرچشمه‌ی حیات دسترسی پیدا کند.
با چار موجه مشت خسی چون طرف شود
صائب حریف شورش دوران نمی شود
هوش مصنوعی: اگر کسی از طبقات پایین و بی‌فایده بخواهد با قدرت و هیجان به نبرد بپردازد، نبرد او هرگز به نتیجه مطلوبی نخواهد رسید.