غزل شمارهٔ ۴۲۹۹
مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود
جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود
خار طلب نمی کشد از پای جستجو
تا گرد بادمحو بیابان نمی شود
گردون به وادی غلطی افتاده است
این راه دور قطع به جولان نمی شود
چشم سیه دل تو قیامت شناس نیست
ورنه کدام روز که دیوان نمی شود
نتوان به آه لشکر غم را شکست داد
این ابر از نسیم پریشان نمی شود
پیوسته همچو خانه آیینه روشن است
کاشانه ای که مانع مهمان نمی شود
نتوان گره به اشک زدن راز عشق را
شبنم نقاب مهر درخشان نمی شود
مجنون عبث به دامن صحرا گریخته است
پوشیده این چراغ به دامان نمی شود
موری که روزی از قدم خویش می خورد
قانع به روی دست سلیمان نمی شود
چین در کمند زلف فکندن برای چیست
سنگ از فلاخن تو گریزان نمی شود
جان داد صبح بر سر یک خنده خنک
غافل همان ز خنده پشیمان نمی شود
در وادیی فتاده مرا کار در گره
کز زخم خار، آبله گریان نمی شود
غافل مشو ز خال ته زلف آن نگار
پیوسته این ستاره نمایان نمی شود
صائب تلاش صحبت درمان زبی تهی است
ورنه کدام درد که درمان نمی شود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود
جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود
هوش مصنوعی: چشمها با اشکهایشان نمیتوانند از هم جدا شوند، مانند اینکه جوهر از آبِ تیغ مجروح نمیشود.
خار طلب نمی کشد از پای جستجو
تا گرد بادمحو بیابان نمی شود
هوش مصنوعی: اگر شخصی در پی چیزی باشد، حتی در جستجوی سختیها و ناملایمات، به دنبال هدف خود خواهد رفت و از مشکلات نخواهد هراسانید تا اینکه به خواستهاش دست یابد و به آرامش برسد.
گردون به وادی غلطی افتاده است
این راه دور قطع به جولان نمی شود
هوش مصنوعی: دنیا به مسیر نادرستی رفته و این راه بلند هرگز به نتیجهای نخواهد رسید.
چشم سیه دل تو قیامت شناس نیست
ورنه کدام روز که دیوان نمی شود
هوش مصنوعی: چشمهای تیره و غمگین تو به قیامت و روز حساب آگاه نیستند، وگرنه کدام روزی را میتوان پیدا کرد که دیوانگی و جنون در آن وجود نداشته باشد.
نتوان به آه لشکر غم را شکست داد
این ابر از نسیم پریشان نمی شود
هوش مصنوعی: نمیتوان با اندوه و درد، بر مشکلات و غمها غلبه کرد. این غم مانند ابری است که با نسیم ملایم جابهجا نمیشود.
پیوسته همچو خانه آیینه روشن است
کاشانه ای که مانع مهمان نمی شود
هوش مصنوعی: خانهای که همیشه مانند آینه روشن و شفاف است، جایی است که از ورود مهمانها استقبال میکند و مانعی برای آنها ندارد.
نتوان گره به اشک زدن راز عشق را
شبنم نقاب مهر درخشان نمی شود
هوش مصنوعی: عشق را نمیتوان با اشک گره زد؛ چون راز آن با شبنم و زیبایی عشق نمیتواند درخشان شود.
مجنون عبث به دامن صحرا گریخته است
پوشیده این چراغ به دامان نمی شود
هوش مصنوعی: مجنون بیجهت به دامن صحرا فرار کرده است، اما این چراغ در دامن نمیگیرد و پنهان میشود.
موری که روزی از قدم خویش می خورد
قانع به روی دست سلیمان نمی شود
هوش مصنوعی: مورچهای که زمانی از قدمهای خود بهراحتی تغذیه میکرد، هرگز به دیده شدن بر روی دست سلیمان راضی نخواهد شد. این به این معناست که کسی که هنوز به منابع و امکانات خود عادت کرده و از آنها بهرهمند شده، به دنبال چیزهای بزرگتر و مهمتر خواهد بود و به آسانی راضی نمیشود.
چین در کمند زلف فکندن برای چیست
سنگ از فلاخن تو گریزان نمی شود
هوش مصنوعی: چرا موهای چیندار به دور خود میگردد؟ سنگها از فلاخن تو فرار نمیکنند.
جان داد صبح بر سر یک خنده خنک
غافل همان ز خنده پشیمان نمی شود
هوش مصنوعی: صبح به خاطر یک خندهی دلنشین جانش را فدای آن کرد، اما غافل از این که اگرچه از آن خنده پشیمان نخواهد شد.
در وادیی فتاده مرا کار در گره
کز زخم خار، آبله گریان نمی شود
هوش مصنوعی: در مسیری افتادهام که کارم به بنبست خورده و از درد و رنجی که میکشم، حتی گلولهای از خار بر وجودم نمیجوشد.
غافل مشو ز خال ته زلف آن نگار
پیوسته این ستاره نمایان نمی شود
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی و جذابیت آن نگار را بهتر درک کنی، نباید از خال ته زلفش غافل شوی، زیرا مانند ستارهای که همیشه در آسمان نمیدرخشد، این زیبایی هم همیشه نمایان نیست.
صائب تلاش صحبت درمان زبی تهی است
ورنه کدام درد که درمان نمی شود
هوش مصنوعی: سخنان و تلاش برای گفتگو در مورد مشکلات، اگرچه ممکن است بیفایده به نظر برسند، اما واقعیت این است که هیچ دردی نیست که راه حلی برای آن وجود نداشته باشد.

صائب