گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۹۵

هر رهروی دچار به منزل نمی‌شود
این راه قطع بی‌کشش دل نمی‌شود
زنجیر موج مانع شور محیط نیست
مجنون ما به سلسله عاقل نمی‌شود
گلگونه خجالت روح است روز حشر
خونی که زیب دامن قاتل نمی‌شود
نتوان به ماه نو گره آسمان گشود
ناخن حریف آبله دل نمی‌شود
در عشق شو چو سرو و صنوبر تمام دل
کاین کار دلخوری است، به یک دل نمی‌شود
حاصل شد از لب شکرین تو کام مور
کام دل من است که حاصل نمی‌شود
ابر تنک نهان نکند آفتاب را
لیلی نهان به پرده محمل نمی‌شود
یک ساعت است جلوه عاشق درین جهان
پروانه بال خاطر محفل نمی‌شود
چندان که می‌رود به مقامی نمی‌رسد
آواره‌ای که همسفر دل نمی‌شود
از باد نخوت است که خاکش به فرق باد
با بحر هر حباب که واصل نمی‌شود
عارف ز موج حادثه بر هم نمی‌خورد
از شور بحر، آب گهر گل نمی‌شود
دستی که از دو کون نشویند همچو موج
در گردن محیط حمایل نمی‌شود
خال سفیدی از نظر دوربین ما
بی‌سرمه سیاهی منزل نمی‌شود
چون قبله‌گاه حاجت عالم همین درست
صائب چرا گدای در دل نمی‌شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر رهروی دچار به منزل نمی‌شود
این راه قطع بی‌کشش دل نمی‌شود
هوش مصنوعی: هر مسافری به هر مقصدی نمی‌رسد و این مسیر بدون کشش و انگیزه قلبی، به جایی نمی‌انجامد.
زنجیر موج مانع شور محیط نیست
مجنون ما به سلسله عاقل نمی‌شود
هوش مصنوعی: زنجیر امواج نمی‌تواند مانع اشتیاق و حرارت احساسات شود، مجنون ما هرگز به دلیلی منطقی و عاقلانه تبدیل نخواهد شد.
گلگونه خجالت روح است روز حشر
خونی که زیب دامن قاتل نمی‌شود
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زیبایی و لطافت چهره‌ها به وضوح نشاندهنده خجالت و شرمندگی روح‌ها خواهد بود؛ حتی خون‌هایی که بر دامان قاتل ریخته شده، نمی‌تواند زیبایی و جذابیت او را تحت‌الشعاع قرار دهد.
نتوان به ماه نو گره آسمان گشود
ناخن حریف آبله دل نمی‌شود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره دارد که نمی‌توان با وجود مشکلات و موانع، بر دشواری‌ها فائق آمد. حتی اگر تلاشی نیز صورت گیرد، نتیجه‌ مطلوب به دست نخواهد آمد و دل انسان نمی‌تواند از غم و رنج رهایی یابد. این بیان به صورت نمادین به ناتوانی در تغییر سرنوشت و شرایط اشاره دارد.
در عشق شو چو سرو و صنوبر تمام دل
کاین کار دلخوری است، به یک دل نمی‌شود
هوش مصنوعی: در عشق باید مثل سرو و صنوبر ثابت و استوار باشی؛ زیرا دل دادن و دلخواهی کار سختی است و با یک دل نمی‌توان آن را انجام داد.
حاصل شد از لب شکرین تو کام مور
کام دل من است که حاصل نمی‌شود
هوش مصنوعی: از لبانی شیرین تو، لذتی به دست آمد که برای دل من رضایت‌بخش است، اما این لذت به آسانی به دست نمی‌آید.
ابر تنک نهان نکند آفتاب را
لیلی نهان به پرده محمل نمی‌شود
هوش مصنوعی: ابرهای کم‌پشت نمی‌توانند نور آفتاب را پنهان کنند، همان‌طور که لیلی نمی‌تواند به‌راحتی در پرده محمل پنهان شود.
یک ساعت است جلوه عاشق درین جهان
پروانه بال خاطر محفل نمی‌شود
هوش مصنوعی: یک ساعت است که عشق در این دنیا خود را نشان می‌دهد، ولی همچنان پروانه‌ی دل نمی‌تواند در این جمع پرواز کند.
چندان که می‌رود به مقامی نمی‌رسد
آواره‌ای که همسفر دل نمی‌شود
هوش مصنوعی: هر چقدر که یک فرد تلاش کند و به سفر برود، اگر دلش با او نباشد و از جایی که می‌آید جدا نشده باشد، به هیچ هدفی نمی‌رسد و در بی‌سرانجامی خواهد ماند.
از باد نخوت است که خاکش به فرق باد
با بحر هر حباب که واصل نمی‌شود
هوش مصنوعی: خاک از نظر خودخواهی و arrogance به این فکر است که بین باد و دریا تفاوتی وجود دارد، ولی هر حبابی که به وجود می‌آید، نشان‌دهنده‌ی این است که این تفاوت نمی‌تواند برقرار بماند.
عارف ز موج حادثه بر هم نمی‌خورد
از شور بحر، آب گهر گل نمی‌شود
هوش مصنوعی: انسان عارف و دانا تحت تاثیر مشکلات و چالش‌ها قرار نمی‌گیرد و از حوادث نگران نمی‌شود، زیرا او همچون دریایی عمیق است که حتی در زمان طوفان نیز می‌تواند آرام و مستحکم بماند. برخلاف آب‌های کم‌عمق که به سرعت تغییر می‌کنند و ناپایدارند، او ثابت و پایدار است.
دستی که از دو کون نشویند همچو موج
در گردن محیط حمایل نمی‌شود
هوش مصنوعی: دست‌هایی که از دو طرف پاک نشده‌اند، مانند موجی که در گردن دریا برای روی هم جمع شدن نمی‌تواند بماند.
خال سفیدی از نظر دوربین ما
بی‌سرمه سیاهی منزل نمی‌شود
هوش مصنوعی: خال سفیدی که از دوربین ما دیده می‌شود، بدون استفاده از سرمه یا آرایش، نمی‌تواند سیاهی‌های زندگی را از بین ببرد.
چون قبله‌گاه حاجت عالم همین درست
صائب چرا گدای در دل نمی‌شود
هوش مصنوعی: چرا وقتی که مکان پرستش و درخواست نیازها همین‌جاست، دل گدا نمی‌شود؟