گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۹۱

تسکین دل به شور محبت نمی‌شود
این داغ، خوش‌نمک به قیامت نمی‌شود
لیلی عنان گسسته به صحرا نهاد روی
تمکین حریف جذب محبت نمی‌شود
در اشک تلخ نیست کمی دیده مرا
دستم دچار دامن فرصت نمی‌شود
در کوهسار شورش سیل است بیشتر
اصلاح ما به سنگ ملامت نمی‌شود
فانوس شمع را نتواند نهفته داشت
چشم حسود پرده شهرت نمی‌شود
مسند به روی دست سلیمان فکند مور
خواری نصیب اهل قناعت نمی‌شود
از آرزوست خواب پریشان دل تمام
تا نقش هست آینه خلوت نمی‌شود
از آب تیغ دانه ما سبز می‌شود
قطع امید ما به شهادت نمی‌شود
از تاک زور باده کجی را برون نبرد
هموار بدگهر به نصیحت نمی‌شود
بیدار گشت سبزه خوابیده از سحاب
از می علاج زنگ کدورت نمی‌شود
شمعی که دیده‌هاست سرانجام خامشی
منت‌پذیر دست حمایت نمی‌شود
صائب ز خود برآی که حسن سخن، غریب
بی‌خاکمال وادی غربت نمی‌شود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تسکین دل به شور محبت نمی‌شود
این داغ، خوش‌نمک به قیامت نمی‌شود
هوش مصنوعی: دل را با عشق نمی‌توان آرام کرد؛ این غم و درد، به یادگار باقی می‌ماند و در روز قیامت نیز از بین نمی‌رود.
لیلی عنان گسسته به صحرا نهاد روی
تمکین حریف جذب محبت نمی‌شود
هوش مصنوعی: لیلی بدون هیچ مانعی به دشت رفت و با آرامش برخورد کرد؛ در حالی که کسی که به محبت و عشق جاذبه ندارد، به او جذب نمی‌شود.
در اشک تلخ نیست کمی دیده مرا
دستم دچار دامن فرصت نمی‌شود
هوش مصنوعی: چشمان من پر از اشک تلخ است و امیدی برای دیدار تو ندارم. دست من به دامن فرصت نمی‌رسد و نمی‌توانم از این لحظه بهره‌برداری کنم.
در کوهسار شورش سیل است بیشتر
اصلاح ما به سنگ ملامت نمی‌شود
هوش مصنوعی: در کوه‌پایه‌ها، طغیانی از آب و هیجان وجود دارد و ما نمی‌توانیم با انتقادات و سنگ‌زنی‌های دیگران به بهبود و اصلاح خود دست یابیم.
فانوس شمع را نتواند نهفته داشت
چشم حسود پرده شهرت نمی‌شود
هوش مصنوعی: چشم حسود نمی‌تواند به‌طور مخفی فانوس شمع را پنهان کند و شهرت نمی‌تواند زیر پرده بماند.
مسند به روی دست سلیمان فکند مور
خواری نصیب اهل قناعت نمی‌شود
هوش مصنوعی: مور کوچک در حالی که بر دستان سلیمان نشسته است، از این مقام بهره‌مند نمی‌شود و نصیب کسانی که قناعت دارند، نمی‌شود. این جمله به این معناست که تنها نشستن در کنار قدرت و ثروت، باعث نفع و سود نمی‌شود و افراد نیاز دارند که خود به تلاش و قناعت بپردازند تا به دستاوردی برسند.
از آرزوست خواب پریشان دل تمام
تا نقش هست آینه خلوت نمی‌شود
هوش مصنوعی: تمام خواب‌های آشفته دل بر اثر آرزوهاست، تا زمانی که نقش و تصویر در آینه‌ی خلوت نمایان نشود، آرامش حاصل نخواهد شد.
از آب تیغ دانه ما سبز می‌شود
قطع امید ما به شهادت نمی‌شود
هوش مصنوعی: از آب تیغ دانه، ما جوانه می‌زنیم و نشان می‌دهیم که قطع امید ما از شهادت هرگز ممکن نیست.
از تاک زور باده کجی را برون نبرد
هموار بدگهر به نصیحت نمی‌شود
هوش مصنوعی: اگر از عیوب و زوایای ناپسند یک انسان حمایت کنی و او را نصیحت کنی، تغییر نخواهد کرد؛ همان‌طور که از تاک نمی‌توان میوه کج و معیوب برداشت.
بیدار گشت سبزه خوابیده از سحاب
از می علاج زنگ کدورت نمی‌شود
هوش مصنوعی: سبزه‌ای که از باران بیدار شده، تحت تاثیر می‌باشد و نمی‌توان از شر زنگار و کدورت با نوشیدنی درمانی رهایی یافت.
شمعی که دیده‌هاست سرانجام خامشی
منت‌پذیر دست حمایت نمی‌شود
هوش مصنوعی: شمعی که در برابر دیدگان ماست، سرانجام به خاموشی می‌رسد و از کسی انتظار حمایتی ندارد.
صائب ز خود برآی که حسن سخن، غریب
بی‌خاکمال وادی غربت نمی‌شود
هوش مصنوعی: از خودت خارج شو و دیگران را ببین که زیبایی کلام و سخن، بدون وجود نقص و کاستی در وادی غربت، نمی‌تواند به تنهایی خود را نشان دهد.