گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۵۴

حکم خرد به مردم مجنون نمی‌رود
دیوانه است هرکه به هامون نمی‌رود
هرچند پیر گشت و فراموشکار شد
بیداد ما ز خاطر گردون نمی‌رود
استادگی ز تیزی شمشیر عشق اوست
از زخم ما به ظاهر اگر خون نمی‌رود
بی‌طاقتی مکن که بلای سیاه خط
از صد هزار تبت وارون نمی‌رود
هرجا که هست نقطه دل، غم محیط اوست
مرکز ز حکم دایر بیرون نمی‌رود
عنقا ز کوه قاف نخیزد به های‌هو
از سنگ کودکان غم مجنون نمی‌رود
مژگان مرا ز مد نظر برد سیل اشک
از پیش چشمم آن قد موزون نمی‌رود
از خود برون شدن نتوانند غافلان
پای به خواب رفته به هامون نمی‌رود
در وقت خواب بیش شود پیچ و تاب مار
سودای گنج از سر قارون نمی‌رود
صائب بساز با غم آن زلف پرشکن
کاین درد پا شکسته به افسون نمی‌رود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حکم خرد به مردم مجنون نمی‌رود
دیوانه است هرکه به هامون نمی‌رود
هوش مصنوعی: عقل و خرد نمی‌تواند به افرادی که دیوانه هستند، دسترسی پیدا کند. هرکسی که به بیابان و خشکی می‌رود، نشانه‌ی دیوانگی اوست و نمی‌تواند از عقل خود استفاده کند.
هرچند پیر گشت و فراموشکار شد
بیداد ما ز خاطر گردون نمی‌رود
هوش مصنوعی: هرچند که زمان می‌گذرد و او پیرتر و فراموشکارتر می‌شود، اما ظلم و ستم ما از یاد آسمان نمی‌رود.
استادگی ز تیزی شمشیر عشق اوست
از زخم ما به ظاهر اگر خون نمی‌رود
هوش مصنوعی: استقامت و پایداری ما به خاطر عشق اوست، اگرچه به نظر می‌رسد که زخم‌هایمان خونریزی ندارند.
بی‌طاقتی مکن که بلای سیاه خط
از صد هزار تبت وارون نمی‌رود
هوش مصنوعی: ناامیدی و بی‌تابی نکن، زیرا دشواری‌ها و مشکلات نمی‌توانند بر ارزشت تأثیر بگذارند و از جایگاه تو کم کنند.
هرجا که هست نقطه دل، غم محیط اوست
مرکز ز حکم دایر بیرون نمی‌رود
هوش مصنوعی: هر جا که عشق و دل مشغولی وجود دارد، غم و اندوه آن فرد را احاطه کرده و او نمی‌تواند از چرخش تقدیر و حوادثی که بر او می‌گذرد، فرار کند.
عنقا ز کوه قاف نخیزد به های‌هو
از سنگ کودکان غم مجنون نمی‌رود
هوش مصنوعی: پرندۀ افسانه‌ای عنقا از کوه قاف به سر و صدا نمی‌آید و غم و درد مجنون از دل کودکان رخت برنمی‌بندد.
مژگان مرا ز مد نظر برد سیل اشک
از پیش چشمم آن قد موزون نمی‌رود
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و دل‌فریب من که همیشه در نظر داشت، حالا با ریختن اشک‌هایم از دیدم کنار رفته‌اند، و آن قد زیبا و موزون دیگر نمی‌تواند از ذهنم برود.
از خود برون شدن نتوانند غافلان
پای به خواب رفته به هامون نمی‌رود
هوش مصنوعی: افراد بی‌خبر نمی‌توانند از خود خارج شوند و مانند افرادی که در خواب هستند، به جایی نمی‌روند.
در وقت خواب بیش شود پیچ و تاب مار
سودای گنج از سر قارون نمی‌رود
هوش مصنوعی: در هنگام خواب، انسان دچار احساسات و افکار مختلفی می‌شود. عشق به ثروت و گنج همیشه در دل برخی از افراد، مانند قارون، وجود دارد و برای آن‌ها از بین نمی‌رود.
صائب بساز با غم آن زلف پرشکن
کاین درد پا شکسته به افسون نمی‌رود
هوش مصنوعی: غم آن زلف باستانی را تحمل کن، زیرا این درد و رنجی که داری، با هیچ جادویی از بین نمی‌رود.