گنجور

غزل شمارهٔ ۴۲۵۲

یک شب نمی رود که دل از جا نمی رود
آهم به سیر عالم بالا نمی رود
جایی نمی روی که دل بدگمان من
تا بازگشتن تو به صد جا نمی رود
آب حیات آتش افسرده، دامن است
مجنون عبث به دامن صحرا نمی رود
ای اشک شوخ چشم، به رفتن شتاب چیست
یوسف چنین ز پیش زلیخا نمی رود
از دل نبرد تلخی زهر فراق، وصل
زنگ از سرشت شیشه به صهبا نمی رود
کی می روم به عالم هشیاری از جنون
کز کیسه ام هزار تماشا نمی رود
ما را مبر به کعبه که مستان عشق را
جز پای خم به جای دگر پا نمی رود
زان روی آتشین که دو عالم کباب اوست
دود از کدام خانه به بالا نمی رود
صائب اگر به سایه طوبی وطن کنم
از پیش چشمم آن قد رعنا نمی رود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک شب نمی رود که دل از جا نمی رود
آهم به سیر عالم بالا نمی رود
هوش مصنوعی: هر شب می‌گذرد و دل من آرام نمی‌گیرد، هرگز آه من به آرامش و اوج نمی‌رسد.
جایی نمی روی که دل بدگمان من
تا بازگشتن تو به صد جا نمی رود
هوش مصنوعی: تو به جایی نمی‌روی که دل نگران و بدگمان من آرامش داشته باشد. این دل به تنهایی نمی‌تواند منتظر بازگشت تو بماند و در خیال خود به مکان‌های مختلفِ دور می‌رود.
آب حیات آتش افسرده، دامن است
مجنون عبث به دامن صحرا نمی رود
هوش مصنوعی: آب حیات، که نشانه‌ای از زندگی و شادابی است، به مانند آتشِ ضعیف و افسرده‌ای می‌باشد. این احساس به مجنون (شخصی عاشق و سرگردان) این اجازه را نمی‌دهد که بیهوده و بدون هدف، در دامن طبیعت و بیابان‌ها سرگردان شود.
ای اشک شوخ چشم، به رفتن شتاب چیست
یوسف چنین ز پیش زلیخا نمی رود
هوش مصنوعی: ای اشک با طراوت، چرا این‌قدر سریع در حال رفتن هستی؟ یوسف هرگز از پیش زلیخا نمی‌رود.
از دل نبرد تلخی زهر فراق، وصل
زنگ از سرشت شیشه به صهبا نمی رود
هوش مصنوعی: دل از تلخی جدایی به شدت رنج می‌برد و این درد چنان عمیق است که حتی اشتباهات و مشکلات دیگر نیز نمی‌توانند تأثیر آن را کاهش دهند.
کی می روم به عالم هشیاری از جنون
کز کیسه ام هزار تماشا نمی رود
هوش مصنوعی: من به زودی به دنیای آگاهی و هوشیاری برمی‌گردم، اما از حالت جنون و بی‌خبری که دارم، هزار تجربه و دیدنی از دل خودم نمی‌توانم بیرون ببرم.
ما را مبر به کعبه که مستان عشق را
جز پای خم به جای دگر پا نمی رود
هوش مصنوعی: ما را به کعبه نبر؛ زیرا عاشقان حقیقی عشق فقط با پای خم (نوشیدن شراب) به جایی دیگر نمی‌روند.
زان روی آتشین که دو عالم کباب اوست
دود از کدام خانه به بالا نمی رود
هوش مصنوعی: از آن روی آتشینی که دو جهان را می‌سوزاند، دود از کدام خانه بالا نمی‌رود؟
صائب اگر به سایه طوبی وطن کنم
از پیش چشمم آن قد رعنا نمی رود
هوش مصنوعی: اگر در سایه درخت طوبی زندگی کنم، هیچ‌گاه آن قد رعنای محبوب از جلوی چشمانم دور نمی‌شود.

حاشیه ها

1400/07/21 19:10
محسن طباطبایی

سلام 

در مصراع آخر" چشمم "صحیح است