غزل شمارهٔ ۴۲۳۳
توفیق درد و داغ به هر دل نمی دهند
این فیض را به هر دل غافل نمی دهند
بلبل گلوی خویش عبث پاره می کند
این شوخ دیدگان به سخن دل نمی دهند
آزادگان تلاش شهادت نمی کنند
تا خونبهای خویش به قاتل نمی دهند
از تلخی سوال گروهی که واقفند
فرصت به لب گشودن سایل نمی دهند
دیوانگی است قفل در رزق راکلید
عاقل مشو که سنگ به عاقل نمی دهند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
توفیق درد و داغ به هر دل نمی دهند
این فیض را به هر دل غافل نمی دهند
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند از درد و رنج معنوی بهرهمند شود، این نوع نعمت خاص دلهای آگاه و بیدار است.
بلبل گلوی خویش عبث پاره می کند
این شوخ دیدگان به سخن دل نمی دهند
هوش مصنوعی: بلبل بیسبب گلوی خود را میخرد، زیرا این مستان بیخیال به حرف دل کسی توجه نمیکنند.
آزادگان تلاش شهادت نمی کنند
تا خونبهای خویش به قاتل نمی دهند
هوش مصنوعی: آزادگان به زندگی شرافتمندانه خود ادامه میدهند و حاضر نیستند به خاطر انتقام، خون خود را به قاتل تقدیم کنند.
از تلخی سوال گروهی که واقفند
فرصت به لب گشودن سایل نمی دهند
هوش مصنوعی: گروهی که از موضوع باخبرند، به دلیل تلخی سوالاتشان، اجازه نمیدهند که کسی به راحتی صحبت کند و نظرش را بیان کند.
دیوانگی است قفل در رزق راکلید
عاقل مشو که سنگ به عاقل نمی دهند
هوش مصنوعی: دیوانگی است که در مورد روزی و رزق خود را محدود کنی. عاقل نباش که در این حالت دیگران به تو کمکی نخواهند کرد.

صائب