گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۹۹

تیغ زبان به عاشق حیران چه می‌کند
با پای خفته خار مغیلان چه می‌کند
یک بار سر برآر زجیب قبای ناز
دست مرا ببین به گریبان چه می‌کند
مرهم به داغ‌های جگرسوز مامنه
این دانه‌های سوخته باران چه می‌کند
بیهوده دست بر دل ما می‌نهد طبیب
با شور بحر پنجه مرجان چه می‌کند
دل چون نماند گو خرد و هوش هم ممان
این خانه خراب نگهبان چه می‌کند
آن را که عشق نیست چه لذت ز زندگی است
آن را که جان‌ستان نبود جان چه می‌کند
مطلب ز سیر بادیه از خود رمیدن است
از خود رمیده سیر بیابان چه می‌کند
شرم تو چشم بند تماشاییان بس است
آن روی شرمناک نگهبان چه می‌کند
پروانه را سراب بود نور ماهتاب
لب تشنه تو چشمه حیوان چه می‌کند
در کان لعل لاله سیراب گو مباش
شمع و چراغ خاک شهیدان چه می‌کند
چون دل به جای نیست چه حاصل ز وصل یار
از دست رفته سیب زنخدان چه می‌کند
بی‌موج یک سفینه به ساحل نمی‌رسد
یوسف حذر ز سیلی اخوان چه می‌کند
شور مرا به دامن صحرا چه حاجت است
این آتش فروحته دامان چه می‌کند
بی‌غم نیافته است کسی وصل غمگسار
صائب شکایت از غم هجران چه می‌کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تیغ زبان به عاشق حیران چه می‌کند
با پای خفته خار مغیلان چه می‌کند
هوش مصنوعی: زبان مانند تیغ، عاشق را به دلهره و حیرت می‌اندازد و کلمات قادرند به قلب او آسیب بزنند. همچنین، پای کسی که در خواب است، در تماس با خارهای تیز و آزاردهنده چطور می‌شود و چه درد و رنجی را متحمل خواهد شد.
یک بار سر برآر زجیب قبای ناز
دست مرا ببین به گریبان چه می‌کند
هوش مصنوعی: یک بار سر خود را از داخل عذاب و پریشانی بیرون بیاور و نگاهی به من بینداز، ببین چه حالتی در گریبان و قلب من به وجود آمده است.
مرهم به داغ‌های جگرسوز مامنه
این دانه‌های سوخته باران چه می‌کند
هوش مصنوعی: در اینجا به احساسات عمیقی اشاره شده است که به خاطر دردها و مشکلات در درون انسان به وجود آمده‌اند. سوالی مطرح می‌شود که آیا این دانه‌های سوخته باران، که نماد رنج‌های گذشته هستند، می‌توانند به بهبود یا تسکین این دردها کمک کنند یا نه. این بیان نشان‌دهنده جستجوی تسلی و آرامش در میان زخم‌های عاطفی و روانی است.
بیهوده دست بر دل ما می‌نهد طبیب
با شور بحر پنجه مرجان چه می‌کند
هوش مصنوعی: طبیب بی‌جهت بر دل ما دست می‌گذارد، او که با شور و حال مانند دریا از مرجان‌ها کار می‌کند، چه فایده‌ای دارد؟
دل چون نماند گو خرد و هوش هم ممان
این خانه خراب نگهبان چه می‌کند
هوش مصنوعی: وقتی دل دیگر وجود نداشته باشد، عقل و فهم هم فایده‌ای ندارند. در این ویرانه، نگهبان و حافظ چه کار می‌تواند بکند؟
آن را که عشق نیست چه لذت ز زندگی است
آن را که جان‌ستان نبود جان چه می‌کند
هوش مصنوعی: کسی که عشق را تجربه نکرده، هیچ لذتی از زندگی نمی‌برد و کسی که از جان‌دوستی بی‌بهره است، زندگی‌اش چه ارزشی دارد؟
مطلب ز سیر بادیه از خود رمیدن است
از خود رمیده سیر بیابان چه می‌کند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کسی از خود و حیاتش دور شود و بخواهد در دنیای جدیدی سفر کند، به نوعی از هویت و وجود خود فرار کرده است. حال از آنجا که او خود را ترک کرده، در میانه بیابان و در سفری که در پیش دارد، چه می‌تواند انجام دهد؟ این نشان‌دهنده عدم قدرت و ناتوانی او در مواجهه با چالش‌ها و مشکلات زندگی است.
شرم تو چشم بند تماشاییان بس است
آن روی شرمناک نگهبان چه می‌کند
هوش مصنوعی: شرم و حیا تو به‌قدری است که برای تماشاگران جذابیت دارد، اما نگهبان آن چهره‌ی شرم‌آور چه کار می‌کند؟
پروانه را سراب بود نور ماهتاب
لب تشنه تو چشمه حیوان چه می‌کند
هوش مصنوعی: پروانه به نوری که از ماهتاب می‌تابد، دل بسته است، اما در واقع این نور تنها یک سراب است. او در حالی که تشنه است، به چشمه‌ای که پر از حیات و نشاط است، فکر می‌کند. این تصویر می‌تواند نمادی از آرزوها و خواسته‌های انسانی باشد که ممکن است در واقعیت وجود نداشته باشند.
در کان لعل لاله سیراب گو مباش
شمع و چراغ خاک شهیدان چه می‌کند
هوش مصنوعی: در جایی که زیبایی و طراوت وجود دارد، خود را بی‌فایده نکن و مانند شمع و چراغ در مکانی که شهادت و از خود گذشتگی حاکم است، چه کار می‌کنی؟
چون دل به جای نیست چه حاصل ز وصل یار
از دست رفته سیب زنخدان چه می‌کند
هوش مصنوعی: زمانی که دل در جای خود نیست، برای چه به وصال یاری که رفته است، فکر کنیم؟ سیب زیبای صورت او دیگر چه فایده‌ای دارد؟
بی‌موج یک سفینه به ساحل نمی‌رسد
یوسف حذر ز سیلی اخوان چه می‌کند
هوش مصنوعی: یک کشتی بدون امواج به ساحل نمی‌رسد. یوسف چگونه می‌تواند از سیل خطری که اخوان به وجود آورده، فرار کند؟
شور مرا به دامن صحرا چه حاجت است
این آتش فروحته دامان چه می‌کند
هوش مصنوعی: این شعری می‌گوید که چرا نیاز به دامن صحرا دارم تا شوق و شور خود را نشان دهم، وقتی این آتش درونم، خود به تنهایی می‌تواند نشانگر احساسات و حالتم باشد. به عبارتی، او به قدرت و شدت احساسات درونی‌اش اشاره می‌کند که نیازی به تکیه‌گاه خارجی ندارد.
بی‌غم نیافته است کسی وصل غمگسار
صائب شکایت از غم هجران چه می‌کند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانسته است به بی‌غمی و آرامش دست یابد، زیرا در کنار معشوق غمگینی، هیچ‌کدام از ما نمی‌دانیم چه انتظاری از جدایی و دوری باید داشته باشیم و چگونه باید از آن شکایت کنیم.