غزل شمارهٔ ۴۱۹۷
حیران عشق او زر وگوهر چه می کند
آن را که آرزو نبود زر چه می کند
یک دل بجان رساند من دردمند را
با صد دل شکسته صنوبر چه می کند
عاشق ز سرد مهری ایام فارغ است
فصل خزان به چهره چون زر چه می کند
جسم نزار جامه فتح است مرد را
شمشیر مو شکاف به جوهر چه می کند
روشندلان مقید زینت نمی شوند
روی منیر آینه زیور چه می کند
دامان دشت صفحه مشق جنون بس است
دیوانه کلک وکاغذ ودفتر چه می کند
صائب عبث به فکر شهادت فتاده است
فتراک عشق وحشی لاغر چه می کند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حیران عشق او زر وگوهر چه می کند
آن را که آرزو نبود زر چه می کند
هوش مصنوعی: عاشق، به خاطر عشق معشوقش، به طلا و جواهر فکر نمیکند. کسی که آرزویی برای ثروت ندارد، در برابر عشق حقیقی چه اهمیتی به آن دارد؟
یک دل بجان رساند من دردمند را
با صد دل شکسته صنوبر چه می کند
هوش مصنوعی: یک دل میتواند به راحتی درد و رنج من را درک کند، اما درخت صنوبر با صد دل شکسته نمیتواند به احساسات من پی ببرد.
عاشق ز سرد مهری ایام فارغ است
فصل خزان به چهره چون زر چه می کند
هوش مصنوعی: عاشق از بیمهری و ناامیدی روزهای گذشته رنج نمیبرد. در فصل پاییز، چهرهاش مثل زر (طلا) چه اهمیتی دارد؟
جسم نزار جامه فتح است مرد را
شمشیر مو شکاف به جوهر چه می کند
هوش مصنوعی: جسم ضعیف و ناتوان انسان به لباس پیروزی شبیه است و شمشیر تیز که میتواند مو را بشکافد، در برابر ذات اصلی و ارزشهای درونی او چه تاثیری دارد؟
روشندلان مقید زینت نمی شوند
روی منیر آینه زیور چه می کند
هوش مصنوعی: روشندلان به زینتهای ظاهری توجهی ندارند، زیبایی و درخشش آنها مانند آینهای است که تنها درخشش خود را بازتاب میدهد و نیازی به زیورآلات ندارد.
دامان دشت صفحه مشق جنون بس است
دیوانه کلک وکاغذ ودفتر چه می کند
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که زیبایی و وسعت طبیعت به اندازه کافی برای الهام گرفتن و ثبت احساسات وجود دارد و نیازی به نوشتن و به کار بردن کاغذ و قلم نیست. به عبارتی، او میگوید که روح دیوانهوار او در دشت و زیباییهای آن خلاصه شده و نیازی به ثبت آن در دفتر ندارد.
صائب عبث به فکر شهادت فتاده است
فتراک عشق وحشی لاغر چه می کند
هوش مصنوعی: صائب در فکر این است که بیهوده به دنبال شهادت برود، اما عشق آزاد و پرشور او در حال سرگردانی و زحمت کشیدن است.