غزل شمارهٔ ۴۱۶۶
خط تو راه دین ودل وهوش می زند
ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند
از خط سبز مستی حسن تو کم نشد
این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند
بر آتش عذار تو دامان دیگرست
هر سیلیی که خط به بناگوش می زند
از خط فزودمستی آن چشم پر خمار
در نوبهار چشمه فزون جوش می زند
روی زمین زلغزش مستان شودکبود
زینسان که جلوه توره هوش می زند
از شرم اگرچه نیست زبان طلب مرا
خمیازه حلقه بر لب خاموش می زند
با سرو سرکشی که ز خودراست بگذرد
امید فال خلوت آغوش می زند
سنگی که می زند به من آن طفل شوخ چشم
دست نوازشی است که بر دوش می زند
باشد پیاده ای که زندخنده برسوار
زاهد که خنده بر من مدهوش می زند
صائب دلیل پختگی عقل خامشی است
تا نارس است باده به خم جوش می زند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خط تو راه دین ودل وهوش می زند
ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند
هوش مصنوعی: خط تو مانند راهی است که به دین و دل و عقل هدایت میکند. این چیزی که در دست داری، تنها یک مقدار کم از آنچه که باعث شور و شوق در وجود انسان میشود، است.
از خط سبز مستی حسن تو کم نشد
این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند
هوش مصنوعی: حالت شادابی و سرخوشی من به خاطر زیبایی تو هیچ کم نشده است. این شراب درون شیشه قرار دارد، اما همچنان شعلهی نشاط و اشتیاق در من زنده است.
بر آتش عذار تو دامان دیگرست
هر سیلیی که خط به بناگوش می زند
هوش مصنوعی: بر آتش چهره تو، دامن دیگری است و هر سیلی که بر گونهات میخورد، نشانهای از زیبایی و احساسات عمیق درونی توست.
از خط فزودمستی آن چشم پر خمار
در نوبهار چشمه فزون جوش می زند
هوش مصنوعی: چشمی که پر از مستی است و حالتی خوابآلود دارد، در فصل بهار مانند چشمهای پرانگیزه و زنده میجوشد و زایش میکند.
روی زمین زلغزش مستان شودکبود
زینسان که جلوه توره هوش می زند
هوش مصنوعی: زمین از سرمستی، به لرزش درآمده و آسمان نیز به رنگ آبی در آمده است؛ چرا که حضور تو و زیباییات، هر عقل و هوشی را مجذوب خود میکند.
از شرم اگرچه نیست زبان طلب مرا
خمیازه حلقه بر لب خاموش می زند
هوش مصنوعی: اگرچه از شرم نمیتوانم خواستههایم را بیان کنم، اما دلم به نشانهٔ سکوت و خستگی همچنان به لبهایم میتپد.
با سرو سرکشی که ز خودراست بگذرد
امید فال خلوت آغوش می زند
هوش مصنوعی: سرو سرکشی که به زیبایی خود افتخار میکند، از دلایلی است که به انسان امید میدهد و در خلوت، احساس نزدیکی و آرامش را القا میکند.
سنگی که می زند به من آن طفل شوخ چشم
دست نوازشی است که بر دوش می زند
هوش مصنوعی: سنگی که آن کودک بازیگوش به من میزند، در واقع نشانهای از محبت و نوازش اوست که بر دوش من میزند.
باشد پیاده ای که زندخنده برسوار
زاهد که خنده بر من مدهوش می زند
هوش مصنوعی: شاید کسی باشد که مانند سوار زاهد، در دلش شادی و خنده داشته باشد؛ در حالی که من از این شادی غافل و مدهوش هستم.
صائب دلیل پختگی عقل خامشی است
تا نارس است باده به خم جوش می زند
هوش مصنوعی: عقل ناپخته در خاموشی خود، نشانهای از کمال و پختگی است؛ زیرا وقتی هنوز درک و فهم کافی ندارد، مانند شرابی که در ظرف در حال فوران است، به هر حال برای به کمال رسیدن به زمان نیاز دارد.