گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۶۵

فال وصال او دل رنجور می‌زند
این شمع گشته بین که در سور می ‌زند
با شهپری که پرتو مهتاب برق اوست
شوقم صلا به انجمن طور می‌زند
در سینه عمرهاست که زندانی من است
رازی که بوسه بر لب منصور می‌زند
آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است
از حرص دست در کمر مور می‌زند
مردی و از سرشت تو این خوی بد نرفت
خاک تو مشت بر دهن گور می‌زند
جوشی به ذوق خود چو می ناب می‌زنم
نشنیده‌ام که عقل چه طنبور می‌زند
بر اوج فکر خامه صائب مپرس چیست
کبکی است خنده بر کمر طور می‌زند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فال وصال او دل رنجور می‌زند
این شمع گشته بین که در سور می ‌زند
هوش مصنوعی: در اینجا، شخصی از خوابی که نشان از وصال و دیدار محبوب دارد، احساس شادی و امیدواری می‌کند. او مثل شمعی است که در حال سوختن است و این سوختن به خاطر عشق و شوق او به محبوبش است. این حالت نه تنها نشانه‌ای از رنج و دلتنگی اوست، بلکه به او دلیلی می‌دهد تا در خوشی و امید زندگی کند.
با شهپری که پرتو مهتاب برق اوست
شوقم صلا به انجمن طور می‌زند
هوش مصنوعی: به شوق پرواز با یک موجود زیبا و روشنایی که از ماه به او تابیده، روح من ندا می‌زند که به جمعی در کوه طور بروم.
در سینه عمرهاست که زندانی من است
رازی که بوسه بر لب منصور می‌زند
هوش مصنوعی: در دل من، رازی قدیمی و ارزشمند وجود دارد که آن را نمی‌توانم به راحتی بیان کنم. این راز شبیه به بوسه‌ای است که بر لب کسی مانند منصور گذاشته می‌شود.
آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است
از حرص دست در کمر مور می‌زند
هوش مصنوعی: شخصی که برای به دست آوردن wealth و موفقیت‌های بزرگ از هر حدی فراتر رفته و به هر شکل ممکن، حتی به قیمت آسیب رساندن به دیگران، تلاش می‌کند، در نهایت به کارهای کوچک و بی‌اهمیت مشغول می‌شود.
مردی و از سرشت تو این خوی بد نرفت
خاک تو مشت بر دهن گور می‌زند
هوش مصنوعی: مردی با ویژگی‌های ناپسند و بدخواهی از ذات تو دور نشده و این صفات زشت، حتی در مرگ و در هنگام ورود به خاک، همچنان با تو بوده و بر گور تو تأثیر می‌گذارد.
جوشی به ذوق خود چو می ناب می‌زنم
نشنیده‌ام که عقل چه طنبور می‌زند
هوش مصنوعی: من با شور و ذوق خود همچون شراب ناب می‌زنم و نمی‌دانم که عقل چه آواز و نوا می‌سراید.
بر اوج فکر خامه صائب مپرس چیست
کبکی است خنده بر کمر طور می‌زند
هوش مصنوعی: در اوج تفکر، از قلم صائب نپرس که چه چیزی است، چرا که مانند کبکی است که با خنده بر کمر کوه می‌رقصد.