گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۶۲

گلزار جوش حسن خداداد می‌زند
باغ از شکوفه موج پریزاد می‌زند
خون لاله لاله می‌چکد از تیغ کوهسار
طاوس سر ز بیضه فولاد می‌زند
چون عندلیب هرکه قدم در چمن گذاشت
بی‌اختیار بر در فریاد می‌زند
هر لاله‌ای که سر زند از کوه بیستون
ساغر به طاق ابروی فرهاد می‌زند
عاشق به هیچ وجه تسلی نمی‌شود
در وصل عندلیب همان داد می‌زند
صائب به روی خود در غم باز می‌کند
هرکس که خنده بر من ناشاد می‌زند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گلزار جوش حسن خداداد می‌زند
باغ از شکوفه موج پریزاد می‌زند
هوش مصنوعی: باغی که پر از شکوفه است، به خاطر زیبایی و جذابیت خاصی که خداوند به آن بخشیده، به شدت در حال شکفتن و زندگی است. این زیبایی و شگفتی از وجود پری‌های زیبا نشأت می‌گیرد و باغ را پر از نشاط کرده است.
خون لاله لاله می‌چکد از تیغ کوهسار
طاوس سر ز بیضه فولاد می‌زند
هوش مصنوعی: خون گل لاله از تیغه‌های کوهسان می‌ریزد، همان‌طور که طاووس از تخم فولادین خود می‌جهد.
چون عندلیب هرکه قدم در چمن گذاشت
بی‌اختیار بر در فریاد می‌زند
هوش مصنوعی: به محض اینکه کسی وارد گلزار می‌شود، همانند بلبل، به طور ناخودآگاه و از روی شوق و هیجان شروع به سر دادن آواز می‌کند.
هر لاله‌ای که سر زند از کوه بیستون
ساغر به طاق ابروی فرهاد می‌زند
هوش مصنوعی: هر گل لاله‌ای که از کوه بیستون سر برمی‌آورد، به طاق ابروی فرهاد اشاره‌ای دارد و به نوعی با زیبایی و جاذبه آن پیوند می‌خورد.
عاشق به هیچ وجه تسلی نمی‌شود
در وصل عندلیب همان داد می‌زند
هوش مصنوعی: عاشق هرگز در زمان وصال از غم و درد خود آرام نمی‌گیرد و همچنان ناله و فریاد می‌کند.
صائب به روی خود در غم باز می‌کند
هرکس که خنده بر من ناشاد می‌زند
هوش مصنوعی: هر کسی که بر من خنده می‌زند و شادی‌ام را نادیده می‌گیرد، در عمق دل خود غم را نشان می‌دهد.