غزل شمارهٔ ۴۱۵۰
گر یار را غنی ز نیاز آفریده اند
ما را نیازمند به نازآفریده اند
قد ترا ز جلوه ناز آفریده اند
روی مرا ز خاک نیاز آفریده اند
لعل ترا که نقطه پرگار حیرت است
پوشیده تر ز خرده راز آفریده اند
از آفتاب دل نربوده است هیچ کس
دست تصرف تو دراز آفریده اند
در خیرگی نگاه مرا نیست کوتهی
روی ترا نظاره گداز آفریده اند
صورت پذیر نیست جمال لطیف یار
دل را چه شد که آینه سازآفریده اند
دل را گداخت دیدن آن روی آتشین
این باده را چه شیشه گداز آفریده اند
خورشید طلعتان دل عشاق را چو ماه
صد ره بهم شکسته وباز آفریده اند
ننواخت هیچ کس دل زار مرا به لطف
این رشته را برای چه سازآفریده اند
بهر نیاز هر خم ابروست قبله ای
این قبله از برای نماز آفریده اند
عالم سیاه در نظر آب زندگی است
تا آن عقیق تشنه نواز آفریده اند
کوته ز آفتاب قیامت نمی شود
شبهای هجر را چه دراز آفریده اند
کبکم ولیک خون من بیگناه را
گیرنده تر ز چنگل باز آفریده اند
از خاکدان دهر سلامت طوع مدار
کاین بوته را برای گدازآفریده اند
صائب ز دلشکستگی خود غمین مباش
کان زلف را شکسته نواز آفریده اند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر یار را غنی ز نیاز آفریده اند
ما را نیازمند به نازآفریده اند
هوش مصنوعی: اگر معشوق را به خاطر بینیازی خلق کردهاند، ما را به گونهای آفریدهاند که همواره به محبت و بالت های زیبای او نیازمند باشیم.
قد ترا ز جلوه ناز آفریده اند
روی مرا ز خاک نیاز آفریده اند
هوش مصنوعی: تو را با زیبایی خاصی خلق کردهاند و چهرهام را با احساس و نیاز به آفرینش بخشیدهاند.
لعل ترا که نقطه پرگار حیرت است
پوشیده تر ز خرده راز آفریده اند
هوش مصنوعی: گوهری که تو هستی و نقطهای از شگفتیهاست، با رازهایی عمیقتر از آنچه به نظر میرسد، پنهان شده است.
از آفتاب دل نربوده است هیچ کس
دست تصرف تو دراز آفریده اند
هوش مصنوعی: هیچکس دلش را از تابش آفتاب قلب تو نربوده است و برای تو دست تصرفی دراز کردهاند.
در خیرگی نگاه مرا نیست کوتهی
روی ترا نظاره گداز آفریده اند
هوش مصنوعی: در نگاه من هیچ کمبودی وجود ندارد، چرا که زیبایی چهرهات مانند آتش سوزانم کرده است.
صورت پذیر نیست جمال لطیف یار
دل را چه شد که آینه سازآفریده اند
هوش مصنوعی: چرا تصویری از زیبایی دلنشین یار نمیتوان ساخت، در حالی که آینههایی برای نمایش زیباییها خلق شدهاند؟
دل را گداخت دیدن آن روی آتشین
این باده را چه شیشه گداز آفریده اند
هوش مصنوعی: دل در اثر دیدن آن چهرهی آتشین میسوزد و این نوشیدنی چه شیشهای را به وجود آورده که اینگونه گداخته است.
خورشید طلعتان دل عشاق را چو ماه
صد ره بهم شکسته وباز آفریده اند
هوش مصنوعی: چهره شما مانند خورشید است که دل عاشقان را روشن میکند، و همچون ماه درخشانی که هزاران بار دلها را شکسته و دوباره جان تازهای به آنها بخشیده است.
ننواخت هیچ کس دل زار مرا به لطف
این رشته را برای چه سازآفریده اند
هوش مصنوعی: هیچ کس به حال دل شکسته من توجهی نمیکند، این رشتهای که برای نواختن دلها درست شده، برای چه هدفی ساخته شده است؟
بهر نیاز هر خم ابروست قبله ای
این قبله از برای نماز آفریده اند
هوش مصنوعی: هر خم ابرو، برای برآورده کردن نیازهاست و این خم ابرو به مانند یک قبله برای نماز نمازگزاران ساخته شده است.
عالم سیاه در نظر آب زندگی است
تا آن عقیق تشنه نواز آفریده اند
هوش مصنوعی: در اینجا، جهان تاریک بر اساس زیباییها و رازهای حیات جلوهگر است و تمام این زیباییها به خاطر وجود چیزهایی است که برای زندگی و احساس نیاز به آب طراحی شدهاند.
کوته ز آفتاب قیامت نمی شود
شبهای هجر را چه دراز آفریده اند
هوش مصنوعی: شبهای جدایی به قدری طولانی و تاریک هستند که نور آفتاب قیامت هم نمیتواند آنها را کوتاه کند.
کبکم ولیک خون من بیگناه را
گیرنده تر ز چنگل باز آفریده اند
هوش مصنوعی: کبک من هستم، اما دیگران خون بیگناه من را میگیرند؛ همچون بازهایی که از جنگل درآمدهاند.
از خاکدان دهر سلامت طوع مدار
کاین بوته را برای گدازآفریده اند
هوش مصنوعی: از زندگی و دنیای سخت و پرمشقت انتظار نداشته باش که برایت آسایش و راحتی به ارمغان بیاورد، زیرا این دنیا برای آزمایش و سختی کشیدن ساخته شده است.
صائب ز دلشکستگی خود غمین مباش
کان زلف را شکسته نواز آفریده اند
هوش مصنوعی: از دل شکستگی و غم و اندوه نگران نباش، زیرا زیبایی این زلفهای تابدار به خاطر همان شکستگیها و نقصهاست.