گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۲۲

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند
صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند
چون ریشه درخت که ماند به جای خویش
شد زندگی وطول امل برقرار ماند
ناخن نزد کسی به دل سر به مهر ما
این غنچه ناشکفته بر این شاخسار ماند
زین پنج روزه عمر که چون برق وباد رفت
غمهای بی شمار به این دلفگار ماند
زان سرو خوش خرام که عمرش درازباد
از خویش رفتنی به من خاکسار ماند
خواهد گرفت دامن گل را به خون ما
این آشیانه ای که ز ما یادگارماند
از خود برآی زود که گردد گزنده تر
چندان که زهر در بن دندان مار ماند
غمهای من ز عشق سراسر نشاط شد
غیر از غمی که بر دلم از غمگسار شد
نتوان زمن به عشرت روی زمین گرفت
گردی که بر جبین من از کوی یار گرفت
دست من ز رعونت آزادگی چو سرو
با صد هزار عقده مشکل زکار ماند
صائب زاهل درد هم آواز من بس است
کوه غمی که بر دلم از روزگار ماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند
صیقل شکست وآینه ام در غبار ماند
هوش مصنوعی: زمان پیری از سر گذرانده شد و دل هنوز حزین و غمگین است. تجربه‌ها روح مرا زخمی کرده و آینه‌ام در گرد و غبار باقی مانده است.
چون ریشه درخت که ماند به جای خویش
شد زندگی وطول امل برقرار ماند
هوش مصنوعی: مانند ریشه درخت که در زمین باقی می‌ماند، زندگی و امید به طول عمر هم پا برجا خواهد ماند.
ناخن نزد کسی به دل سر به مهر ما
این غنچه ناشکفته بر این شاخسار ماند
هوش مصنوعی: کسی به دل ما علاقه ندارد و غنچه‌ای که هنوز باز نشده، همچنان بر این درخت باقی مانده است.
زین پنج روزه عمر که چون برق وباد رفت
غمهای بی شمار به این دلفگار ماند
هوش مصنوعی: این پنج روز زندگی که مانند برق و باد می‌گذرد، غم‌های بی‌شماری را برای این دل نازک به جا گذاشته است.
زان سرو خوش خرام که عمرش درازباد
از خویش رفتنی به من خاکسار ماند
هوش مصنوعی: از آن سرو زیبا و خوش‌پرواز که عمرش طولانی باد، تنها یاد و نشانه‌ای برای من، انسان خاکی و حقیر باقی ماند.
خواهد گرفت دامن گل را به خون ما
این آشیانه ای که ز ما یادگارماند
هوش مصنوعی: در اثر عشق و زیبایی، گل‌ها به خون دل ما آغشته خواهند شد و این مکان که یادگاری از ماست، به همین دلیل دچار تغییر و تحول خواهد شد.
از خود برآی زود که گردد گزنده تر
چندان که زهر در بن دندان مار ماند
هوش مصنوعی: هر چه زودتر از خودت فاصله بگیر، زیرا که تاخیر باعث می‌شود درد و گزندگی تو بیشتر شود، مانند زهر که در ریشه دندان مار باقی می‌ماند.
غمهای من ز عشق سراسر نشاط شد
غیر از غمی که بر دلم از غمگسار شد
هوش مصنوعی: غم‌های من از عشق پر از شادی شد، به جز غمی که از طرف دل‌دردم من را آزار می‌دهد.
نتوان زمن به عشرت روی زمین گرفت
گردی که بر جبین من از کوی یار گرفت
هوش مصنوعی: نمی‌توان از من خواست که در دنیای مادی لذت ببرم، وقتی علامتی از عشق و محبت بر پیشانی‌ام نشسته است که از محبوبم آمده است.
دست من ز رعونت آزادگی چو سرو
با صد هزار عقده مشکل زکار ماند
هوش مصنوعی: دست من از غرور و خودبزرگ‌بینی رها شده است، مانند درخت سرو که با وجود داشتن هزاران مشکل همچنان در کار و زندگی خود باقی‌مانده.
صائب زاهل درد هم آواز من بس است
کوه غمی که بر دلم از روزگار ماند
هوش مصنوعی: صائب، درد و رنجی که دارم، همراهی هم‌نوا با من کافی است. کوه غمی که از روزگار بر دلم نشسته، به تنهایی کافی است.

حاشیه ها

1394/11/09 17:02
نفیس

بیت هشت و نه مربوط به این غزل نیست

1398/03/17 19:06
Seraj Hosseini

غمهای من ز عشق سراسر نشاط شد
غیر از غمی که بر دلم از غمگسار شد
نتوان زمن به عشرت روی زمین گرفت
گردی که بر جبین من از کوی یار گرفت...
بی کران درود و سپاس برای این مجموعه بی نظیر، محبت کنید بیت هشتم و نهم این غزل را یک بازبینی بفرمایید چقدر من باید تذکر بدم در جاهای دیگر اشتباهات تایپی و وزنی و غیره در غزل های دیگر سخنسرایان و هیچ عکس العملی از شما نبینم...عرض ادب و احترام فراوان.. سراج