غزل شمارهٔ ۴۱۱۳
از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد
این شمع کشته ناز شبستان نمی کشد
هر جا رود به محمل لیلی است همرکاب
مجنون کدورتی ز بیابان نمی کشد
خونین دل ترا هوس تاج لعل نیست
منت ز لاله کوه بدخشان نمی کشد
من بی نصیبم از تو وگرنه کدام خار
از گل هزار لطف نمایان نمی کشد
بی چشم ز خم در قدمش هست خار عشق
آن را که دل به سیر گلستان نمی کشد
از سبزه خط تو چکد آب زندگی
این خضر ناز چشمه حیوان نمی کشد
از زخم خار نیست خطر گردباد را
مجنون قدم ز خار مغیلان نمی کشد
شادم به ضعف خویش که بیماری نسیم
ناز طبیب و منت درمان نمی کشد
بر چرخ اگر برآمده گوهر نمی شود
تا قطره پای خویش به دامان نمی کشد
کوه غم است در نظرش سایه کریم
آزاده ای که منت احسان نمی کشد
شیرین نمی شود چو گهر استخوان او
یک چند هر که تلخی عمان نمی کشد
اقبال خط بلند بود ورنه هیچ کس
صف در برابرصف مژگان نمی کشد
موری که پای حرص به دامن کشیده است
خود را به روی دست سلیمان نمی کشد
صائب کسی که سر به گریبان خود کشید
ناز بهشت و منت رضوان نمی کشد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد
این شمع کشته ناز شبستان نمی کشد
هوش مصنوعی: این شمع به رغم اینکه در تاریکی شبانی خاموش و ناتوان است، به خودش توجهی نمیکند و غم گذشته را به دوش نمیکشد. در واقع، این شمع به زیبایی و لطافت محیط میافزاید و از درد و رنجهای خود چیزی نمیگوید.
هر جا رود به محمل لیلی است همرکاب
مجنون کدورتی ز بیابان نمی کشد
هوش مصنوعی: هر جا که لیلی بر روی محملی برود، مجنون نیز همراه اوست و هیچ کدورتی از بیابان به دل او نمینشیند.
خونین دل ترا هوس تاج لعل نیست
منت ز لاله کوه بدخشان نمی کشد
هوش مصنوعی: دل شکسته و غمزدهات دیگر آرزوی داشتن تاجی از سنگ قیمتی ندارد، زیرا لطافت و زیبایی گلهای لاله در کوههای بدخشان، تو را آزار نمیدهد.
من بی نصیبم از تو وگرنه کدام خار
از گل هزار لطف نمایان نمی کشد
هوش مصنوعی: من از لطف و محبت تو بهرهای ندارم، وگرنه هیچ گیاهی وجود ندارد که از گلهای زیبا و لطیف خود نمایان نکند.
بی چشم ز خم در قدمش هست خار عشق
آن را که دل به سیر گلستان نمی کشد
هوش مصنوعی: کسی که دلش به دیدن زیباییهای زندگی نمیافتد، در عشق و محبت دچار مشکل است و به راحتی از زوایای تلخ و سختیها عبور میکند.
از سبزه خط تو چکد آب زندگی
این خضر ناز چشمه حیوان نمی کشد
هوش مصنوعی: خط زیبای تو مانند سبزهای است که آب زندگی را از خود میچکاند. این جوان زیبا همچون خضر، چشمه حیات را نمینوشد.
از زخم خار نیست خطر گردباد را
مجنون قدم ز خار مغیلان نمی کشد
هوش مصنوعی: مجنون از درد خارها نمیهراسد و در مقابل طوفان، نمیلرزد. او به خاطر زخمها و مشکلاتی که دارد، از ادامه راه بازنمیگردد.
شادم به ضعف خویش که بیماری نسیم
ناز طبیب و منت درمان نمی کشد
هوش مصنوعی: من به خاطر ضعف و ناتوانیام خوشحالم، زیرا این که نسیم ملایم و نازک درمانگر به من کمکی نمیکند.
بر چرخ اگر برآمده گوهر نمی شود
تا قطره پای خویش به دامان نمی کشد
هوش مصنوعی: اگر بر چرخ گردون، جواهرها به وجود بیایند، تا زمانی که قطرهای از پای خود را به دامان نرسانید، به حقیقت نمیرسند.
کوه غم است در نظرش سایه کریم
آزاده ای که منت احسان نمی کشد
هوش مصنوعی: غم برای او مثل کوهی است که در دلش سنگینی میکند؛ ولی مانند یک فرد آزاد و بزرگوار که از لطف و محبت دیگران انتظار و خواستهای ندارد، به این دردها بیاعتناست.
شیرین نمی شود چو گهر استخوان او
یک چند هر که تلخی عمان نمی کشد
هوش مصنوعی: اگر کسی تلخی را تحمل نکند، نمیتواند به شیرینی و لذتهای زندگی دست یابد. مانند اینکه اگر سنگی را پیدا کنیم، هرچند برای به دست آوردن گوهری باارزش باشد، باید قبل از آن تلخیها و سختیها را پشت سر بگذاریم.
اقبال خط بلند بود ورنه هیچ کس
صف در برابرصف مژگان نمی کشد
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که اگر اقبال و سرنوشت به او کمک نمیکرد، هیچکس نمیتوانست به زیبایی و جذابیت چشمان یک فرد که با مژگانش نظرها را جلب میکند، مقاومت کند و در برابر آن صف بکشند. به عبارت دیگر، زیبایی چشمان او به قدری است که برای هیچکس قابل مقابل نیست.
موری که پای حرص به دامن کشیده است
خود را به روی دست سلیمان نمی کشد
هوش مصنوعی: موری که بخاطر طمع و حرص از پا درآمده، نمیتواند خود را به روی دست سلیمان ببرد.
صائب کسی که سر به گریبان خود کشید
ناز بهشت و منت رضوان نمی کشد
هوش مصنوعی: کسی که در مشکلات و سختیها فرو رفته و به خود مشغول است، به بهشت و نعمتهای آن فکر نمیکند و از آنها توقعی ندارد.