غزل شمارهٔ ۴۱۰۴
انگور ما رسید و به خم رفت وباده شد
شکر خدا که عقده مشکل گشاده شد
قدر سخن بجا چو بود بیش می شود
نازل شود بهای نگین چون پیاده شد
فرش است نور زنده دلی در سرای من
تا لوح من چو آینه از نقش ساده شد
دامن شود بر آتش یعقوب پیرهن
از نامه شوق من به عزیزان زیاده شد
از چار پای جسم فرودآ که شد سوار
عیسی به دوش چرخ چوزین خر پیاده شد
ابروی یار تن به کشیدن نمی دهد
وریه کمان چرخ ز آهم کباده شد
صائب به نفس دون بود آزادگی گران
بی اعتبار گشت چو سگ بی قلاده شد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
انگور ما رسید و به خم رفت وباده شد
شکر خدا که عقده مشکل گشاده شد
هوش مصنوعی: انگور ما آماده برداشت شده و درون خم (شراب دان) رفته و تبدیل به شراب شده است. خدا را شکر که مشکل ما برطرف شده است.
قدر سخن بجا چو بود بیش می شود
نازل شود بهای نگین چون پیاده شد
هوش مصنوعی: اگر سخن به موقع و به جا گفته شود، ارزش آن به طرز چشمگیری افزایش مییابد، همانطور که ارزش یک نگین وقتی که بر روی زمین بیفتد، کمتر میشود.
فرش است نور زنده دلی در سرای من
تا لوح من چو آینه از نقش ساده شد
هوش مصنوعی: در خانهام، روشنی و زندگی به مانند فرش گسترده است، تا زمانی که دل و جان من مانند آینهای صاف و ساده بشود و از نقش و نگارها پاک گردد.
دامن شود بر آتش یعقوب پیرهن
از نامه شوق من به عزیزان زیاده شد
هوش مصنوعی: آتش محبت من به عزیزان به اندازهای زیاد شده که حتی دامن یعقوب هم تحت تأثیر قرار گرفته است.
از چار پای جسم فرودآ که شد سوار
عیسی به دوش چرخ چوزین خر پیاده شد
هوش مصنوعی: از بدنی که تنها چون حیوانی است پایین بیاید، زیرا عیسی (علیهالسلام) بر دوش آسمان سوار شد، در حالی که آن خر (نماد ضعف و پستی) پیاده مانده است.
ابروی یار تن به کشیدن نمی دهد
وریه کمان چرخ ز آهم کباده شد
هوش مصنوعی: ابروی دوست به خود اجازه نمیدهد که بر زمین بیفتد و من از شدت درد و آهی که میکشم، احساس میکنم که همچون کمانی خمیده شدهام.
صائب به نفس دون بود آزادگی گران
بی اعتبار گشت چو سگ بی قلاده شد
هوش مصنوعی: آزادی برای کسی که نفسش پست و ناپاک است، ارزشی ندارد؛ مانند سگی که بدون قلاده رها شده باشد و بیهدف به این سو و آن سو بگردد.