گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۰۳

از شب نشین هند دل من سیاه شد
عمرم چو شمع در قدم اشک وآه شد
پنداشتم ز هند شود بخت تیره سبز
این خاک هم علاوه بخت سیاه شد
صبح وطن کجاست که در شام انتظار
چون شمع افسر وکمرم اشک وآه شد
بگذر زحسن گندمی ومگذر از بهشت
زین برق فتنه خرمن آدم تباه شد
باشد همیشه در صف عشاق سربلند
آن را که آه ابلق طرف کلاه شد
می جستم از زمین خبر صدق لب به لب
از غیب اشاره ام به دم صبحگاه شد
محراب سر به سجده افتادگی نهاد
روزی که طاق ابروی او قبله گاه شد
سنگ ملامت از کف طفلان گرفت اوج
داغ جنون به فرق مرا تا کلاه شد
از بس چراغ دیده به راه تو سوختیم
از پیه دیده شعله نور نگاه شد
غافل نظر به چهره زرد منش فتاد
زان روز باز رنگ ز رخسار کاه شد
صائب چه اعتبار براخوان روزگار
یوسف به ریسمان برادر به چاه شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از شب نشین هند دل من سیاه شد
عمرم چو شمع در قدم اشک وآه شد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر شب نشینی‌های هندی‌ها غمگین و سیاه شده است. عمرم مانند شمعی در حال ذوب شدن است و هر لحظه با اشک و آه سپری می‌شود.
پنداشتم ز هند شود بخت تیره سبز
این خاک هم علاوه بخت سیاه شد
هوش مصنوعی: فکر می‌کردم که با آمدن از هند، وضعیت ناگوار و بخت بد این سرزمین بهتر خواهد شد، اما نه تنها بهتر نشد، بلکه اوضاع همچنان نامساعد و بخت بدتر هم شد.
صبح وطن کجاست که در شام انتظار
چون شمع افسر وکمرم اشک وآه شد
هوش مصنوعی: صبح وطن کجاست که در شب انتظار، مانند یک شمع، به خاطر درد و غم، اشک و آه بر دلم نشسته است؟
بگذر زحسن گندمی ومگذر از بهشت
زین برق فتنه خرمن آدم تباه شد
هوش مصنوعی: گذشتن از زیبایی‌های دنیا و بهشت، که مانند دانه‌های گندم هستند، ضرر زیادی خواهد داشت. زیبایی‌های ظاهری می‌توانند ما را به اشتباه بیندازند و حتی باعث نابودی ما شوند.
باشد همیشه در صف عشاق سربلند
آن را که آه ابلق طرف کلاه شد
هوش مصنوعی: همیشه در میان عاشقان آن کسی موفق و سربلند است که با آه و ناله‌اش حالتی خاص به خود بگیرد.
می جستم از زمین خبر صدق لب به لب
از غیب اشاره ام به دم صبحگاه شد
هوش مصنوعی: در جستجوی حقیقتی از دنیا بودم و در دل شب به من حالی رسید که به دم صبح پی می‌برم.
محراب سر به سجده افتادگی نهاد
روزی که طاق ابروی او قبله گاه شد
هوش مصنوعی: روزى که ابروى او به حالت قوسى خود نمایان شد، دل ها به خاک افتادند و در عبادت و سجده، فرو رفتند.
سنگ ملامت از کف طفلان گرفت اوج
داغ جنون به فرق مرا تا کلاه شد
هوش مصنوعی: کودکان در حال انتقاد، سنگ ملامت را از دست گرفتند و شدت عشق و جنون به سرم رسید تا جایی که به اندازه کلاهم بود.
از بس چراغ دیده به راه تو سوختیم
از پیه دیده شعله نور نگاه شد
هوش مصنوعی: ما به خاطر عشق و توجه به تو، چنان در انتظار و آرزو سوخته‌ایم که نور چشممان به شعله‌ای تبدیل شده و همچون نوری در تاریکی، ما را به سمت تو هدایت می‌کند.
غافل نظر به چهره زرد منش فتاد
زان روز باز رنگ ز رخسار کاه شد
هوش مصنوعی: نگاه غافل به چهره زرد او افتاد و از آن روز رنگ چهره‌اش مثل کاه شد.
صائب چه اعتبار براخوان روزگار
یوسف به ریسمان برادر به چاه شد
هوش مصنوعی: صائب، چه ارزشی دارد که به روزگار یوسف نگاه کنیم، وقتی که او به خاطر حسادت برادرانش به چاه افتاد؟