گنجور

غزل شمارهٔ ۴۱۰۲

مستانه سرو قامت او در خرام شد
طوق گلوی فاختگان خط جام شد
هر چند عشق دشمن کام است ازان دولب
قانع نمی توان به جواب سلام شد
شد شوق من به الفت لیلی یکی هزار
هر وحشیی که با من دیوانه رام شد
صید حرم نیم به چه جرم ای فرشته خوی
آب حلال تیغ تو بر من حرام شد
گردید طوق فاختگان طوق بندگی
روزی که سرو قامت او را غلام شد
ته جرعه ای که لعل تو برکاینات ریخت
در ساغر فلک شفق صبح وشام شد
زین پیش شغل عشق به خاصان نمی رسد
در روزگار حسن تو این شیوه عام شد
در دامگاه حادثه بال شکسته ام
از بس که ماند ناخنه چشم دام شد
ریگ روان حرص ندارد زمین پاک
کار گهر به قطره آبی تمام شد
زنهار سر ز گوشه عزلت برون میار
خون می خورد چو تیغ برون از نیام شد
دل خوردن است قسمت کامل که ماه نو
روزی خورد ز پهلوی خود چون تمام شد
بتوان گسست زود ز هم دام سست را
غمگین مباش کار تو گر بی نظام شد
صائب ز شکر تیغ شهادت مبند لب
کاین عمر پنج روزه ازو مستدام شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مستانه سرو قامت او در خرام شد
طوق گلوی فاختگان خط جام شد
هوش مصنوعی: سرو قامت او با حالتی سرمستانه در حرکت است و گردن گل فاخته‌ها به شکل حلقه‌ای زیبا درآمده است.
هر چند عشق دشمن کام است ازان دولب
قانع نمی توان به جواب سلام شد
هوش مصنوعی: هر چند عشق برای دل‌ها دردسرساز است، اما نمی‌توان با لب‌های دلنشین به یک پاسخ ساده قناعت کرد.
شد شوق من به الفت لیلی یکی هزار
هر وحشیی که با من دیوانه رام شد
هوش مصنوعی: شعف و شوق من نسبت به عشق لیلی به اندازه‌ای است که هر دیوانه‌ای که با من باشد، رام و آرام می‌شود.
صید حرم نیم به چه جرم ای فرشته خوی
آب حلال تیغ تو بر من حرام شد
هوش مصنوعی: ای فرشته، چرا من را گرفتار کرده‌ای؟ چه گناهی مرتکب شده‌ام که آب حلال تو برایم ممنوع شده است؟
گردید طوق فاختگان طوق بندگی
روزی که سرو قامت او را غلام شد
هوش مصنوعی: در روزی که قامت زیبا و بلند او به بندگی درآمد، گردن فاخته‌ها به مانند طوقی در آمد.
ته جرعه ای که لعل تو برکاینات ریخت
در ساغر فلک شفق صبح وشام شد
هوش مصنوعی: به خاطر قطره‌ای که لبهای تو در گلابی ریخت، آسمان در صبح و شب رنگ و بویی دیگر گرفت.
زین پیش شغل عشق به خاصان نمی رسد
در روزگار حسن تو این شیوه عام شد
هوش مصنوعی: از این به بعد عشق به ویژه‌گان دیگر نمی‌رسد، چرا که در زمان زیبایی تو، این رفتار به رفتار عمومی تبدیل شده است.
در دامگاه حادثه بال شکسته ام
از بس که ماند ناخنه چشم دام شد
هوش مصنوعی: در تنگنای حوادث، به شدت آسیب دیده‌ام و به خاطر اینکه مدت زیادی گرفتار مشکلات بوده‌ام، بی‌چاره و ناتوان شده‌ام.
ریگ روان حرص ندارد زمین پاک
کار گهر به قطره آبی تمام شد
هوش مصنوعی: زمین پاک و بکر مانند ریگی روان است که به خاطر حرص و انباشت چیزها نمی‌کوشد. هر چیزی که ارزشمند است، به سادگی و بدون تلاش زیاد به دست می‌آید، حتی اگر تنها به یک قطره آب نیاز داشته باشد.
زنهار سر ز گوشه عزلت برون میار
خون می خورد چو تیغ برون از نیام شد
هوش مصنوعی: مراقب باش که از دایره تنهایی خود بیرون نیایی، زیرا در این حالت، مانند تیغی که از نیام بیرون می‌آید، ممکن است به خطر بیفتی و آسیب ببینی.
دل خوردن است قسمت کامل که ماه نو
روزی خورد ز پهلوی خود چون تمام شد
هوش مصنوعی: زمانی که ماه نو به پایان می‌رسد، دلی رنجور و اندوهگین به خاطر جدایی و تمام شدن عشق، احساس می‌کند که بهترین لحظات از دست رفته‌اند. این حس دل‌تنگی و غصه، نمادی از کامل نبودن و نداشتن چیزی است که ما به آن وابسته بوده‌ایم و حالا دیگر در دسترس نیست.
بتوان گسست زود ز هم دام سست را
غمگین مباش کار تو گر بی نظام شد
هوش مصنوعی: اگر روابط یا پیوندها زود به هم بریزد، نگران نباش؛ حتی اگر کارها به هم ریخته و بی‌نظم به نظر بیاید.
صائب ز شکر تیغ شهادت مبند لب
کاین عمر پنج روزه ازو مستدام شد
هوش مصنوعی: در برابر سختی‌ها و چالش‌های زندگی نباید زبان به گلایه گشود، چرا که این عمر کوتاه و گذراست و از این زمان محدود نمی‌توان انتظار طولانی‌مدت داشت.