گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۹۱

هر ساغری به آن لب خندان نمی‌رسد
هر تشنه‌لب به چشمه حیوان نمی‌رسد
آه من است در دل شب‌های انتظار
طومار شکوه‌ای که به پایان نمی‌رسد
عاشق کجا و بوسه آن لعل آبدار
آب گهر به خار مغیلان نمی‌رسد
از جوش عاشقان نشود تنگ خلق عشق
تنگی ز کاروان به بیابان نمی‌رسد
کارم به مرگ نخواهد گذاشت عشق
این کشتی شکسته به طوفان نمی‌رسد
در کشوری که پاره دل خرج می‌شود
انگشتری به داد سلیمان نمی‌رسد
وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار
دایم نسیم مصر به کنعان نمی‌رسد
کوتاهی از من است نه از سرو ناز من
دست ز کار رفته به دامان نمی‌رسد
هرچند صبح عید ز دل زنگ می‌برد
صائب به فیض چاک گریبان نمی‌رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر ساغری به آن لب خندان نمی‌رسد
هر تشنه‌لب به چشمه حیوان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: هر نوشیدنی خوشمزه‌ای به هر کسی که لبخند می‌زند نمی‌رسد و هر کسی که تشنه است نمی‌تواند به چشمه حیات برسد.
آه من است در دل شب‌های انتظار
طومار شکوه‌ای که به پایان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: ناله و درد من در دل شب‌های طولانی انتظار، همچنان ادامه دارد و گویی داستانی از شکوهمند بودن وجود دارد که هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد.
عاشق کجا و بوسه آن لعل آبدار
آب گهر به خار مغیلان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: عاشق واقعی با همه‌ی شور و شوقش نمی‌تواند به زیبایی و شگفتی‌های بالاتر از خود دست یابد و از عشقش به چیزهای بزرگ‌تر نگاه کند. گویی که عشق واقعی و ارزش‌های برتر، از دسترس او دور هستند.
از جوش عاشقان نشود تنگ خلق عشق
تنگی ز کاروان به بیابان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: عشق و محبت واقعی هرگز به تنگنا نمی‌افتد و مانع نمی‌شود. شدت احساسات عاشقانه باعث نمی‌شود که افراد از هم دور شوند. مانند کاروانی که در بیابان گم می‌شود، عشق را نمی‌توان در مکان‌های خالی و دورافتاده پیداکرد.
کارم به مرگ نخواهد گذاشت عشق
این کشتی شکسته به طوفان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: عشقی که در دل دارم، باعث نمی‌شود که به سرنوشت بدی دچار شوم. این عشق همچون کشتی‌ایست که در طوفان دچار آسیب شده و نمی‌تواند به مقصد برسد.
در کشوری که پاره دل خرج می‌شود
انگشتری به داد سلیمان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در جایی که عشق و احساسات ارزششان پایین آمده و به راحتی خرج می‌شوند، چیزی مانند انگشتری که به سلیمان داده می‌شود، ارزش چندانی نخواهد داشت.
وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار
دایم نسیم مصر به کنعان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: زمانی که خوشحالی به سراغت می‌آید، هر لحظه‌اش را گرامی بدار، زیرا نعمت‌ها و لذت‌ها همیشه در دسترس نیستند و مانند نسیمی که از مصر به سرزمین کنعان نمی‌رسد، ممکن است به سرعت از بین بروند.
کوتاهی از من است نه از سرو ناز من
دست ز کار رفته به دامان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: قصور از خود من است و نه از زیبایی و ناز سرو. دستم که از کار رفته، به دامن او نمی‌رسد.
هرچند صبح عید ز دل زنگ می‌برد
صائب به فیض چاک گریبان نمی‌رسد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه صبح روز عید شادی و سرور را از دل می‌برد، اما خوشبختی و بهره‌مندی به سادگی در دسترس نیست و به راحتی به کسی نمی‌رسد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1393/07/14 01:10

لطفا مصراع اول بیت 5 تصحیح گردد:
کار مرا به مرگ نخواهد گذاشت عشق

1397/11/19 22:02
ســراج

صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱/
کار مرا به مرگ نخواهد گذاشت عشق...