گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۹۰

رهرو ز فکر پوچ به منزل نمی رسد
یک کشتی حباب به ساحل نمی رسد
زنهار محو شو که درین دشت راهرو
تا در ترد دست به منزل نمی رسد
موج از حقیقت دل دریاست بیخبر
در کنه ذات کس به دلایل نمی رسد
در اولین قدم پر جبریل عقل سوخت
هر پا شکسته ای به در دل نمی رسد
عاشق به بال جاذبه پرواز می کند
بی موج کف به دامن ساحل نمی رسد
دلهای بیقرار تسلی پذیر نیست
این کاروان ریگ به ساحل نمی رسد
شبنم به آفتاب رسید از فروتنی
از عجز هیچ نقص به کامل نمی رسد
خالی نمی کند دل خود را ز دود آه
تا این سپند شوخ به محفل نمی رسد
از بس به خون من جگر تیغ تشنه است
رشحی ازان به دامن قاتل نمی رسد
رفتم که غوطه در صف مژگان او زنم
نشتر به داد آبله دل نمی رسد
صائب عبث غبار تو از جای خاسته است
دست کسی به دامن محمل نمی رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رهرو ز فکر پوچ به منزل نمی رسد
یک کشتی حباب به ساحل نمی رسد
هوش مصنوعی: اگر کسی تنها به افکار بی‌فایده و سطحی بپردازد، به هدف خود نخواهد رسید. مانند این است که یک حباب دریا نمی‌تواند به ساحل برسد.
زنهار محو شو که درین دشت راهرو
تا در ترد دست به منزل نمی رسد
هوش مصنوعی: احتیاط کن که در این بیابان، مسافر تا زمانی که دچار تردید است، به مقصد نمی‌رسد.
موج از حقیقت دل دریاست بیخبر
در کنه ذات کس به دلایل نمی رسد
هوش مصنوعی: موج‌های دریا نشان واقعیات عمیق دل انسان هستند، اما هیچ‌کس از عمق درون خود باخبر نیست و به دلیل پیچیدگی‌های آن، اندیشه‌ها و دلایل نمی‌تواند به آن دسترسی پیدا کند.
در اولین قدم پر جبریل عقل سوخت
هر پا شکسته ای به در دل نمی رسد
هوش مصنوعی: در اولین گام، فکر و عقل مانند پر جبرئیل به آتش درآمد و هیچ کس با روح خسته و شکسته به عمق دل نمی‌تواند برسد.
عاشق به بال جاذبه پرواز می کند
بی موج کف به دامن ساحل نمی رسد
هوش مصنوعی: عاشق مانند پرنده‌ای است که با نیروی جذب عشق به پرواز در می‌آید و هیچ گاه به آرامش و امنیت ساحل نمی‌رسد، بلکه همیشه در جستجوی بی‌نهایت‌ های جدید است.
دلهای بیقرار تسلی پذیر نیست
این کاروان ریگ به ساحل نمی رسد
هوش مصنوعی: دل‌های ناآرام هرگز آرام نمی‌گیرند و این کاروان که در راه است به ساحل نخواهد رسید.
شبنم به آفتاب رسید از فروتنی
از عجز هیچ نقص به کامل نمی رسد
هوش مصنوعی: شبنم وقتی که به آفتاب می‌رسد، به خاطر نشانه‌های فروتنی و ناتوانی‌اش، هیچ عیبی به آن کامل نمی‌افزاید.
خالی نمی کند دل خود را ز دود آه
تا این سپند شوخ به محفل نمی رسد
هوش مصنوعی: دل خود را از غم و اندوه خالی نمی‌کند، چرا که تا زمانی که این شعله شاداب در جمع نمی‌درخشد، دلی شاد نخواهد بود.
از بس به خون من جگر تیغ تشنه است
رشحی ازان به دامن قاتل نمی رسد
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی تیغ دشمن برای خون من، حتی یک قطره هم به دامن قاتل نمی‌رسد.
رفتم که غوطه در صف مژگان او زنم
نشتر به داد آبله دل نمی رسد
هوش مصنوعی: رفتیم تا در جاذبه‌ و زیبایی مژگان او غرق شویم، ولی برشی که دل احساس می‌کند، به آب‌له (زخم دل) نمی‌رسد.
صائب عبث غبار تو از جای خاسته است
دست کسی به دامن محمل نمی رسد
هوش مصنوعی: عبث، گرد و غبار تو از مکان خود بلند شده است و کسی نمی‌تواند به چادر تو دسترسی پیدا کند.