گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۸۰

عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
پیش از دم هلاک به بالین من رسد
دانی چه روز دست دعا می رسد به عرش
روزی که این غریب به تخت وطن رسد
عالم تمام پرده فانوس حسن اوست
اینجا به شمع طور پیرهن رسد
بی پرده نقش صورت شیرین نگاشته است
کوتیشه تا به داد سرکوهکن رسد
چون شمع آههای گلوسوز می کشم
تا باد صبح بر سر بالین من رسد
کی حد ماست دست درازی به شاخ گل
مارا بس است خاری اگر از چمن رسد
صائب میان اینهمه شکرلبان که هست
بادام چشم کیست به مغز سخن رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
پیش از دم هلاک به بالین من رسد
هوش مصنوعی: عیسی (مسیح) کجا است تا درد دل مرا بشنود؟ پیش از آنکه به هلاکت برسم، ای کاش او به بالینم بیاید.
دانی چه روز دست دعا می رسد به عرش
روزی که این غریب به تخت وطن رسد
هوش مصنوعی: می‌دانی چه زمانی دعاها به اوج می‌رسد؟ زمانی که این فرد دورافتاده به سرزمین خود برگردد و بر تخت وطنش بنشیند.
عالم تمام پرده فانوس حسن اوست
اینجا به شمع طور پیرهن رسد
هوش مصنوعی: این جهان نمایانگر زیبایی اوست و در این مکان، نورش مانند شمعی در زیر پارچه‌ای درخشان ظاهر می‌شود.
بی پرده نقش صورت شیرین نگاشته است
کوتیشه تا به داد سرکوهکن رسد
هوش مصنوعی: تصویر واضح و زیبای محبوبش به وضوح ترسیم شده است تا این که صدای هلن به گوش سنگ‌تراش برسد.
چون شمع آههای گلوسوز می کشم
تا باد صبح بر سر بالین من رسد
هوش مصنوعی: من مثل شمعی هستم که با آه‌های سوزانم، می‌سوزم و منتظر می‌مانم تا نسیم صبح به بالین من برسد.
کی حد ماست دست درازی به شاخ گل
مارا بس است خاری اگر از چمن رسد
هوش مصنوعی: هر کسی باید به حدود و قوانین احترام بگذارد و نباید به زیبایی‌ها و نعمت‌های طبیعی آسیب بزند. اگر به ما آسیب برسد، دیگر نیازی به گل‌ها نیست و ما باید از خطرات و آسیب‌ها دوری کنیم.
صائب میان اینهمه شکرلبان که هست
بادام چشم کیست به مغز سخن رسد
هوش مصنوعی: در میان این همه افرادی که لب‌های شیرین و خوشگلی دارند، چه کسی می‌تواند به عمق و مغز سخن برسد؟