غزل شمارهٔ ۴۰۷۳
حرف درشت بردل بی کینه می خورد
گر سنگ گوهرست به آیینه می خورد
از من علاج خصمی ایام یادگیر
یک شیشه می سر شب آدینه می خورد
خاری اگر شکسته شود زیر پای من
صد ناخن پلنگم برسینه می خورد
محروم شد سکندر اگر ز آب زندگی
نام سکندر آب ز آیینه می خورد
راز تو رفته رفته ز دل می دهد فروغ
از پرتو این گهر دل گنجینه می خورد
صائب ز کهنه ونو عالم گذشته است
با یار تازه خط می دیرینه می خورد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حرف درشت بردل بی کینه می خورد
گر سنگ گوهرست به آیینه می خورد
هوش مصنوعی: کلام خشن و تند در دل کسی که کینهای ندارد تأثیر منفی ندارد، مثل اینکه اگر سنگی به آیینه بخورد، آسیبی به آن نمیزند.
از من علاج خصمی ایام یادگیر
یک شیشه می سر شب آدینه می خورد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره میکند که در برابر مشکلات و دشمنیهای زندگی، نوعی درمانی را از تجربیات خود به دست آورده است. او با بیان اینکه در یک شب آرام و دلنشین، مشغول نوشیدن شراب شده است، تصویر میکند که این لحظات خوش، به نوعی از شدت و دشواریهای زندگی میکاهد و برایش تسکینی فراهم میآورد.
خاری اگر شکسته شود زیر پای من
صد ناخن پلنگم برسینه می خورد
هوش مصنوعی: اگر حتی خاری زیر پایم بشکند، صد ناخن پلنگ بر سینهام مینشیند.
محروم شد سکندر اگر ز آب زندگی
نام سکندر آب ز آیینه می خورد
هوش مصنوعی: اگر سکندر از آب زندگی بینصیب مانده باشد، باز هم نام او زنده است و این نام مثل آبی است که از آیینه میریزد.
راز تو رفته رفته ز دل می دهد فروغ
از پرتو این گهر دل گنجینه می خورد
هوش مصنوعی: راز تو به تدریج از دل روشن میشود، چون این گوهر درون دل مانند یک گنجینه نورافشانی میکند.
صائب ز کهنه ونو عالم گذشته است
با یار تازه خط می دیرینه می خورد
هوش مصنوعی: صائب به این نکته اشاره دارد که دنیا به مرور زمان تغییر میکند و گذشته و حال در هم میآمیزند. او بیان میکند که در حالی که او با یک دوست جدید در حال گفتگو است، اثرات و یادهای گذشته همچنان در ذهنش باقی مانده و او را تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر، تجربههای قدیمی هنوز در زندگی او حضور دارند و با روابط جدیدش در هم تنیدهاند.