گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۷۴

زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد
صد حلقه پیچ وتاب فزون آفتاب زد
چشم سیاه مست تو در مجلس شراب
جام هلال را به سر آفتاب زد
فریاد چون سپند ز یاقوت می کشد
برآتشی که تکیه دلم چون کباب زد
در بحر موج خیز حوادث ز سرگذشت
تا یک نفس به کام دل خود حباب زد
از می کسی که خواست به حال آورد مرا
در بیخودی به چهره بلبل گلاب زد
خاشاک سیل کرد رگ خواب خویش را
فصل بهار در ته پل هرکه خواب زد
خون در رگم ز منت خشک محیط سوخت
خوش وقت تشنه ای که قدح در سراب زد
جویای گوهر از خطر اندیشه چون کند
از بهر قطره سینه به دریا سحاب زد
گردید شیرمست در اینجا ز جوی شیر
هرکس پیاله ای دو سه در ماهتاب زد
راه هزار ساله به یک گام قطع کرد
هرکس که پشت پا به جهان خراب زد
حدی که محتسب کند اجرا به حکم حق
صائب به زور خویش مرا این شراب زد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد
صد حلقه پیچ وتاب فزون آفتاب زد
هوش مصنوعی: در این تصویر زیبا، می‌توان دید که چهره تو مانند نقشی تازه و زیباست که از آب و خط و خطوطی لطیف برآمده. این چهره با پیچ و تاب‌هایش درخشش و روشنی خاصی دارد که حتی بیشتر از آفتاب خود را نشان می‌دهد.
چشم سیاه مست تو در مجلس شراب
جام هلال را به سر آفتاب زد
هوش مصنوعی: چشم‌های سیاه و شگفت‌انگیز تو در میان جمع نوشیدنی، زیبایی و درخشندگی جام هلالی را به خورشید کوبید.
فریاد چون سپند ز یاقوت می کشد
برآتشی که تکیه دلم چون کباب زد
هوش مصنوعی: فریاد من مانند آتش زدن یک سنگ قیمتی است که بر روی آتشی است که دل مرا مانند کباب می‌سوزاند.
در بحر موج خیز حوادث ز سرگذشت
تا یک نفس به کام دل خود حباب زد
هوش مصنوعی: در میان امواج پرخروش حوادث، تا زمانی که زندگی اجازه می‌دهد، از داستان‌های گذشته لذت ببر و همچون حبابی به خوشی‌های دل خود بچسب.
از می کسی که خواست به حال آورد مرا
در بیخودی به چهره بلبل گلاب زد
هوش مصنوعی: از کسی که با نوشیدنی‌اش حال مرا خوب کرد، در حال مستی و بی‌خیالی، مانند بلبل گلابی به چهره‌ام زدند.
خاشاک سیل کرد رگ خواب خویش را
فصل بهار در ته پل هرکه خواب زد
هوش مصنوعی: در فصل بهار، خاشاک و زباله‌ها در عمق پل جمع شده‌اند و کسانی که بی‌خبر از این شرایط خوابشان برده است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی غفلت و نادانی است که در درون ما وجود دارد.
خون در رگم ز منت خشک محیط سوخت
خوش وقت تشنه ای که قدح در سراب زد
هوش مصنوعی: خون در رگ‌هایم به خاطر استیصال و خشکی محیط مانند سوختن است. این حس را در زمانی تجربه می‌کنم که به تماشای تشنه‌ای می‌نگرم که در تلاش است تا با لیوانی در جستجوی آب، به سراب دست یابد.
جویای گوهر از خطر اندیشه چون کند
از بهر قطره سینه به دریا سحاب زد
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال گوهری با ارزش و نایاب است، برای به دست آوردن آن باید خطرات و چالش‌های بزرگ را تحمل کند. مانند ابری که برای نیل به قطره‌ای از دریا، به درون آب می‌افتد و تلاش می‌کند تا باران بیاورد.
گردید شیرمست در اینجا ز جوی شیر
هرکس پیاله ای دو سه در ماهتاب زد
هوش مصنوعی: در اینجا در جوی شیر، همه شاداب و سرخوش شده‌اند و هر کسی به اندازه‌ای از این شادی و لذت بهره‌مند می‌شود. شب هنگام زیر نور ماه، هرکس پیاله‌ای با شیر پر کرده و شادی را تجربه می‌کند.
راه هزار ساله به یک گام قطع کرد
هرکس که پشت پا به جهان خراب زد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیای فانی و بی‌ارزش پشت پا زد، می‌تواند مسیری طولانی و دشوار را در یک لحظه و با یک تصمیم به پایان برساند.
حدی که محتسب کند اجرا به حکم حق
صائب به زور خویش مرا این شراب زد
هوش مصنوعی: مقدار نوشیدن شراب که تحت امر محتسب و به حکم حکم‌ خدا به زور انجام می‌شود، برای من همان اندازه است که به خاطر آن مجبور به نوشیدن این شراب شوم.