غزل شمارهٔ ۴۰۶۱
مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد
یاد آمدش ز وحشت لیلی وحال کرد
در روزگار حسن تو از خجلتی که داشت
گل آب ورنگ خود عرق انفعال کرد
گل کرد چون شفق ز گریبان ودامنش
چندان که چرخ خون مرا پایمال کرد
شیرازه بهار تماشا گسسته بود
تا مرغ پرشکسته ما فکر بال کرد
پیچد زبان سبزه خاکش به یکدگر
حیرانی رخ تو کسی را که لال کرد
جوش نشاط خون من از می زیاده بود
این عالم فسرده مرا چون سفال کرد
پیری اگر چه گوهر دندان ز من گرفت
شادم که بی نیاز مرا از خلال کرد
هر بلبلی که از رخ گل نسخه برگرفت
عیش بهار فصل خزان زیربال کرد
از سایه خط تو چو خورشید روشن است
میلی که آفتاب تو سوی زوال کرد
هر سیل تیره ای که ازان تیره تر نبود
روشنگر محیط به موجی زلال کرد
صائب بس است چند کنی فکر آن دهن
نتوان تمام عمر خیال محال کرد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد
یاد آمدش ز وحشت لیلی وحال کرد
هوش مصنوعی: مجنون به طور شوخی به چشمان غزال نگریست و در آن لحظه یاد لیلی با وحشتی که داشت، به سرش آمد.
در روزگار حسن تو از خجلتی که داشت
گل آب ورنگ خود عرق انفعال کرد
هوش مصنوعی: در زمان美 تو، گل به خاطر شرم و حیا، رنگ و زیبایی خود را از دست داد و تحت تأثیر قرار گرفت.
گل کرد چون شفق ز گریبان ودامنش
چندان که چرخ خون مرا پایمال کرد
هوش مصنوعی: چون در آسمان به رنگ قرمز غروب، گلی از دامان او سر برآورد، به حدی که آسمان پر از خون شد و من زیر پای آن چرخ بزرگ له شدم.
شیرازه بهار تماشا گسسته بود
تا مرغ پرشکسته ما فکر بال کرد
هوش مصنوعی: بهار تماشا به هم ریخته بود و پرندهای که نتوانسته بود پرواز کند، در حال خیال پرواز بود.
پیچد زبان سبزه خاکش به یکدگر
حیرانی رخ تو کسی را که لال کرد
هوش مصنوعی: سبزهها در هم میپیچند و به زبان همدیگر صحبت میکنند، اما زیبایی چهره تو آنقدر شگفتانگیز است که کسی را بیزبان میکند.
جوش نشاط خون من از می زیاده بود
این عالم فسرده مرا چون سفال کرد
هوش مصنوعی: خوشی و شوق من از نوشیدن شراب زیاد شده بود، اما این دنیا به قدری سرد و بیروح است که مرا مثل سفال و بیاحساس کرده است.
پیری اگر چه گوهر دندان ز من گرفت
شادم که بی نیاز مرا از خلال کرد
هوش مصنوعی: هرچند که پیری دندانهای مرا از من گرفت، اما خوشحالم که بینیازی را به من بخشید.
هر بلبلی که از رخ گل نسخه برگرفت
عیش بهار فصل خزان زیربال کرد
هوش مصنوعی: هر بلبل که از زیبایی گل بهرهبرداری کرد، خوشیهای بهار را زیر سایهاش در فصل خزان تجربه نمود.
از سایه خط تو چو خورشید روشن است
میلی که آفتاب تو سوی زوال کرد
هوش مصنوعی: از سایه خط تو، پرتو خورشید روشن است؛ این نشان میدهد که تمایل آفتاب به سمت غروب، به خاطر نور وجود توست.
هر سیل تیره ای که ازان تیره تر نبود
روشنگر محیط به موجی زلال کرد
هوش مصنوعی: هر سیل تیرهای که وجود داشت، نتوانست تاریکی را بیشتر کند و در عوض، آن را با موجی پاک و روشن کرد.
صائب بس است چند کنی فکر آن دهن
نتوان تمام عمر خیال محال کرد
هوش مصنوعی: دیگر کافی است که به آن فکر کنی، زیرا با این دهن نمیتوان تمام عمر به رویاهای غیرممکن پرداخت.