گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۶۰

تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد
پا از گلیم خویش نبایددراز کرد
پستان حنظلم به دهن تنگ شکرست
نتوان به تلخروییم از شیر باز کرد
بر جبهه اش غبار خجالت نشسته باد
سیلی که بر خرابه من ترکتاز کرد
در آستین بخت بلندست این کلید
نتوان به زور دست در فیض باز کرد
مست خیال را به وصال احتیاج نیست
بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد
در پرده بود راز حقیقت گشاده روی
منصور از برای چه افشای راز کرد
سرو تو پیش من ره آزادگی گذاشت
رخسار ساده تو مرا پاکباز کرد
صائب به پیشگاه حقیقت قدم گذاشت
مردانه طی کوچه تنگ مجاز کرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد
پا از گلیم خویش نبایددراز کرد
هوش مصنوعی: به تلافی ظلم و ستم، ببین چه بر زلف ایاز (که اشاره به عاشقی دارد) گذشته است. او باید در حیطه خود باقی بماند و از حد و اندازه‌اش فراتر نرود.
پستان حنظلم به دهن تنگ شکرست
نتوان به تلخروییم از شیر باز کرد
هوش مصنوعی: موضوع این بیت به رابطه‌ای اشاره دارد که در آن وجود شیرینی و تلخی برای تجربه‌ای مرتبط با عشق یا احساسات عاطفی است. در این متن، اشاره می‌شود که محبت و لطافت می‌تواند بر تلخی‌ها غلبه کند و نمی‌توان با بی‌علاقگی به راحتی از چیزهای شیرین و خوشایند فاصله گرفت. این امر نشان‌دهنده دشواری جدایی از زیبایی‌ها و لذت‌هاست.
بر جبهه اش غبار خجالت نشسته باد
سیلی که بر خرابه من ترکتاز کرد
هوش مصنوعی: بر روی پیشانی او نشانه‌هایی از شرم و خجالت وجود دارد، مانند رد سیلی که بر ویرانه‌های من ضربه زده و تأثیرش هنوز باقی است.
در آستین بخت بلندست این کلید
نتوان به زور دست در فیض باز کرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زندگی، بعضی چیزها به راحتی و با تلاش زیاد به دست نمی‌آیند. بخت و شانس نقش مهمی در موفقیت دارند و نمی‌توان به زور دست به موفقیت و نعمت‌ها رسید. خُود فرصت‌ها و برکات به موقع و به فاصله دست می‌آیند و به زور کوشش نمی‌توان آنها را جلب کرد.
مست خیال را به وصال احتیاج نیست
بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد
هوش مصنوعی: او که در عالم خیال غرق است، نیازی به رسیدن به معشوق ندارد؛ بوی خوش گل، او را از صحبت و هم‌نشینی با گل بی‌نیاز می‌کند.
در پرده بود راز حقیقت گشاده روی
منصور از برای چه افشای راز کرد
هوش مصنوعی: حقیقت در پس پرده‌ای پنهان بود، اما منصور به چه دلیلی آن را آشکار کرد و راز را فاش ساخت؟
سرو تو پیش من ره آزادگی گذاشت
رخسار ساده تو مرا پاکباز کرد
هوش مصنوعی: سرو تو با زیبایی خاصی که دارد، به من آزادی و رهایی عطا کرده است و چهره بی‌آلایش تو باعث شده که من عاشق و مجنون تو شوم.
صائب به پیشگاه حقیقت قدم گذاشت
مردانه طی کوچه تنگ مجاز کرد
هوش مصنوعی: صائب با شجاعت به حقیقت نزدیک شد و در راه باریک و پرپیچ و خم دنیا قدم گذاشت.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۰۶۰ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1394/10/30 21:12
ناشناس

من این شعر را در دیوان غزلیات صائب ندیدم