غزل شمارهٔ ۳۹۹۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
چه تشنه است به خونریز خلق ابرویش/که در مصاف دو شمشیر کار فرماید
سلام
سروران گرامی در بیت دوم این غزل نکتهای عرفانی اخلاقی وجود داره که لازم دیدم در خصوص آن توضیحاتی را ارایه نمایم همانطور که مستحضرید قدما بر این باور بودند که زمانی یک قطره باران در دل صدف در دریا قرار بگیره تبدیل به مروارید میگرده وشاهد بر این مدعا در ادبیات فارسی فراوان است از جمله سعدی در بوستان در بخش چهارم در باب تواضع این موضوع را آورده انجا که در شعری با مطلع زیر میگه :
یکی قطره باران زابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
تا در چند بیت بعد به این موضوع اشاره میکنه
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لو لو شاهوار
یا در جایی دیگر گفته:
سعدی دل روشنت صدف وار
هر قطره که خورد گوهر آورد
یا آنجا که حافظ میگه:
گریه شام وسحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یکدانه شد
یا بگفته سهراب سپهری:
قطرهای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
تا گرفتم خلوتی تاریک ،روشنتر شدم
یا در جایی دیگر از صائب :
عشق را باهر دلی نسبت به قدر جوهر است
قطره بر گل شبنم ودر قعر دریا گوهرست
یا طغرای مشهدی میگه:
در صدف در شیوه همت نژادی کم مباش
قطره ای گر میستانی، در عوض گوهر بده
یا شاهدی از مولانا:
چون قطره از وطن خویش رفت وباز آمد
مصادف صدف او گشت و شد یکی گوهر
حالا بااین باور جناب صائب تبریزی به این نکته اشاره میکنه که ظواهر دنیوی ومال ومنال ومکنت دنیا چیزی به ارزش واقعی شما که همانا روح خدایی شماست ودر صدف سینه واندرون شما قرار داره نمیافزاید پس به مقدرات وقسمت الهی راضی باش وحریص دنیا نگرد
وهمچنین عماد الدین نسیمی گفته
آدمی را معرفت باید نه جامه از حریر
در صدف بنگر که اوراسینه،پر از گوهر است
نکته دیگر اینکه با اینکه صدف در دل بحر قرار گرفته فقط قطره باران قابلیت گوهر شدن رادارد اگر نه دریا مملو از قطرات آبه ودر اینجا خواجوی کرمانی میگه:
از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق
تا نگویی در صدف هر قطرهای گوهر شود
باز از صائب
گرچه همخانه دریای گرامی گهرم
چون صدف دانه روزی ز سحاب است مرا
پس با این تعابیر وظیفه هر فرد محافظت از گوهر درونی خودشه واین فرصتی است که فقط در طول حیات دنیوی وجود داره و حافظ میگه:
زمان خوشدلی دریاب دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
ومولانا میگه:
در خاک میامیز که تو گوهرپاکی
در سرکه میامیز که تو شکر وشیری
و در پایان عرایضم به امید اینکه همه از گوهرهای خدادای درونمان منتفع باشیم این بیت فردوسی رو به دست اندرکاران سایت گنجور تقدیم میکنم:
به جای درم زر وگوهر دهیم
سپاسی ز گنجور بر سر نهیم
در پناه حق شاد وسربلند باشید
بسیار عالی بود .سپاس گزارم.