گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۹۱

به صبر مشکل عالم تمام بگشاید
که این کلید به هر قفل راست می آید
به قسمت ازلی باش از جهان خرسند
که آب بحر به آب گهر نیفزاید
من از کجا وبهشت برین مگر رضوان
به درد وداغ تو فردوس را بیاراید
در آن چمن که من از گل گلاب می گیرم
ز دور باد صبا پشت دست می خاید
ز آب تیغ جگرگاه خاک شد سیراب
هنوز از شب زلف تو فتنه می زاید
مشو به سنگدلی از سرشک من ایمن
که رشته مغز گهر رفته رفته فرساید
دو چشم دوخته ای برزمین ازین غافل
که چرخ راه تو از هر ستاره می پاید
چه تشنه است به خونریز خلق ابرویش
که در مصاف دو شمشیر کار فرماید
نعیم خلد حلال است بر کسی صائب
که دست ولب به نعیم جهان نیالاید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به صبر مشکل عالم تمام بگشاید
که این کلید به هر قفل راست می آید
هوش مصنوعی: با صبر و تحمل می‌توان بر مشکلات غلبه کرد، زیرا صبر مانند کلیدی است که به هر قفلی می‌خورد و می‌تواند هر دشواری را حل کند.
به قسمت ازلی باش از جهان خرسند
که آب بحر به آب گهر نیفزاید
هوش مصنوعی: به قسمت و سرنوشت خود در این دنیا راضی باش و خوشنود، چرا که دریا هرگز به آب گوهر اضافه نمی‌کند.
من از کجا وبهشت برین مگر رضوان
به درد وداغ تو فردوس را بیاراید
هوش مصنوعی: من از کجا می‌توانم به بهشت برین برسم، در حالی‌که با درد و غم تو، حتی بهشت هم زینت نمی‌گیرد.
در آن چمن که من از گل گلاب می گیرم
ز دور باد صبا پشت دست می خاید
هوش مصنوعی: در آن چمنی که من از گل‌های خوشبو عطر می‌گیرم، از دور نسیم صبا به آرامی می‌وزد و دستش را عقب می‌کشد.
ز آب تیغ جگرگاه خاک شد سیراب
هنوز از شب زلف تو فتنه می زاید
هوش مصنوعی: از آب تیغ یعنی جانی که از دردی به وجود آمده، مانند خاکی که هنوز هم از زیبایی و جذبه شب زلف تو سیراب شده است. این نشان می‌دهد که حتی در میانه‌ی درد و رنج، زیبایی و فریبندگی وجود تو همچنان تأثیرگذار و خیره‌کننده است.
مشو به سنگدلی از سرشک من ایمن
که رشته مغز گهر رفته رفته فرساید
هوش مصنوعی: به سنگدلی و بی‌رحمی خود مطمئن نباش، زیرا اشک‌های من می‌توانند کم کم تأثیر خود را بگذارند و باعث تسلیم و تضعیف تو شوند.
دو چشم دوخته ای برزمین ازین غافل
که چرخ راه تو از هر ستاره می پاید
هوش مصنوعی: دو چشم خود را به زمین دوخته‌ای و از این غافل هستی که آسمان و ستاره‌ها به طور مداوم مراقب تو هستند و مسیرت را زیر نظر دارند.
چه تشنه است به خونریز خلق ابرویش
که در مصاف دو شمشیر کار فرماید
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که ابرویش به قدری با نفوذ و تأثیرگذار است که می‌تواند در مواجهه با دو شمشیر، خون و حیات انسان‌ها را تحت تأثیر قرار دهد و حتی به نوعی باعث جذب و تشنگی برای خون‌آشامی در میان مردم گردد.
نعیم خلد حلال است بر کسی صائب
که دست ولب به نعیم جهان نیالاید
هوش مصنوعی: بهشت و نعمت‌های آن برای کسی که در این دنیا به لذت‌های زودگذر وابسته نباشد، حلال و مشروع است.

حاشیه ها

1401/10/18 09:01
ابوالفضل

چه تشنه است به خون‌ریز خلق ابرویش/که در مصاف دو شمشیر کار فرماید

1401/11/15 18:02
رضا از کرمان

سلام 

سروران گرامی در بیت دوم این غزل نکته‌ای عرفانی اخلاقی وجود داره که لازم دیدم در خصوص آن توضیحاتی را ارایه نمایم همانطور که مستحضرید قدما بر این باور بودند که زمانی یک قطره باران در دل صدف در دریا قرار بگیره تبدیل به مروارید میگرده وشاهد بر این مدعا در ادبیات فارسی فراوان است از جمله سعدی در بوستان در بخش چهارم در باب تواضع این موضوع را آورده انجا که در شعری با مطلع زیر میگه :

یکی قطره باران زابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

تا در چند بیت بعد به این موضوع اشاره میکنه

سپهرش به جایی رسانید کار

که شد نامور لو لو شاهوار

یا در جایی دیگر گفته:

سعدی دل روشنت صدف وار 

هر قطره که خورد گوهر آورد

یا آنجا که حافظ میگه:

گریه شام وسحر شکر که ضایع نگشت

قطره باران ما گوهر یکدانه شد 

یا بگفته سهراب سپهری:

قطره‌ای بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم

تا گرفتم خلوتی تاریک ،روشن‌تر شدم

یا در جایی دیگر از صائب :

عشق را باهر دلی نسبت به قدر جوهر است

قطره بر گل شبنم ودر قعر دریا گوهرست

یا طغرای مشهدی میگه:

در صدف در شیوه همت نژادی کم مباش 

قطره ای گر می‌ستانی، در عوض گوهر بده

یا شاهدی از مولانا:

چون قطره از وطن خویش رفت وباز آمد

مصادف صدف او گشت و شد یکی گوهر 

حالا بااین باور جناب صائب تبریزی به این نکته اشاره میکنه که ظواهر دنیوی ومال ومنال ومکنت دنیا چیزی به ارزش واقعی شما که همانا روح خدایی شماست ودر صدف سینه واندرون شما قرار داره نمی‌افزاید پس به مقدرات وقسمت الهی راضی باش وحریص دنیا نگرد

وهمچنین عماد الدین نسیمی گفته

آدمی را معرفت باید نه جامه از حریر

در صدف بنگر که اوراسینه،پر از گوهر است

نکته دیگر اینکه با اینکه صدف در دل بحر قرار گرفته فقط قطره باران قابلیت گوهر شدن رادارد اگر نه دریا مملو از قطرات آبه  ودر اینجا خواجوی کرمانی میگه:

از هزاران دل یکی را باشد استعداد عشق

تا نگویی در صدف هر قطره‌ای گوهر شود

باز از صائب 

گرچه همخانه دریای گرامی گهرم 

چون صدف دانه روزی ز سحاب است مرا 

پس با این تعابیر وظیفه هر فرد محافظت از گوهر درونی خودشه  واین فرصتی است که فقط در طول حیات دنیوی وجود داره و حافظ میگه:

زمان خوشدلی دریاب دریاب 

که دایم در صدف گوهر نباشد

ومولانا میگه:

در خاک میامیز که تو گوهرپاکی

در سرکه میامیز که تو شکر وشیری

و  در پایان عرایضم به امید اینکه همه از گوهرهای خدادای درونمان منتفع باشیم این بیت فردوسی رو به دست اندرکاران سایت گنجور تقدیم میکنم:

به جای درم زر وگوهر دهیم

سپاسی ز گنجور بر سر نهیم

 

در پناه حق شاد وسربلند باشید 

 

1403/03/18 22:06
ساحل

بسیار عالی بود .سپاس گزارم.