گنجور

غزل شمارهٔ ۳۹۸۷

دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد
ز خود برون شده برگ سفر نمی خواهد
دل از ضعیف نوازی نمی توان برگشت
و گرنه سوخته ما شرر نمی خواهد
چه حاجت است به مشاطه زلف مشکین را
شب وصال نسیم سحر نمی خواهد
به نامرادی خود واگذار عاشق را
که تلخکامی دریا شکر نمی خواهد
ز ناتمامی حسن است احتیاج لباس
میان نازک موران کمر نمی خواهد
ز کاهلی تو مقید به رهنما شده ای
و گرنه رفتن دل راهبر نمی خواهد
شبی به روز کند چون جرس به ناله خود
ز آه وناله دل ما اثر نمی خواهد
چنان مباش که بردوش خاک باشی بار
که باغبان شجر بی ثمر نمی خواهد
خوشم که حسن ترا درنیافته است تمام
ترا کسی که ز من بیشتر نمی خواهد
ازان مرا سفر بیخودی خوش آمده است
که زاد وراحله وهمسفر نمی خواهد
مخواه کم ز کریمان کز ابر نیسانی
دهان خشک صدف جز گهر نمی خواهد
شکست خاطر احباب کی روا دارد
مروتی که به دشمن ظفر نمی خواهد
خوشا کسی که ز هنگامه جهان صائب
بغیر داغ چراغ دگر نمی خواهد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد
ز خود برون شده برگ سفر نمی خواهد
هوش مصنوعی: دل گریزای ما نیاز به آزادی ندارد، دیگر نمی‌خواهد از خود دور شود و سفر رفتن را نمی‌خواهد.
دل از ضعیف نوازی نمی توان برگشت
و گرنه سوخته ما شرر نمی خواهد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دل نازک و آسیب‌پذیری محبت کند و او را رنجیده خاطر سازد، نمی‌تواند به سادگی از او فاصله بگیرد. زیرا دل سوخته نشده و هنوز به عشق و محبت نیاز دارد.
چه حاجت است به مشاطه زلف مشکین را
شب وصال نسیم سحر نمی خواهد
هوش مصنوعی: نیازی نیست تا کسی زلف‌های مشکین را آرایش کند؛ زیرا در شب وصال، نسیم صبحگاهی خود به خود این زیبایی را به رخ می‌کشد.
به نامرادی خود واگذار عاشق را
که تلخکامی دریا شکر نمی خواهد
هوش مصنوعی: عاشق را به حال خود رها کن، زیرا تلخی و سختی‌هایی که تجربه می‌کند، چیزی از شیرینی عشق نمی‌کاهد.
ز ناتمامی حسن است احتیاج لباس
میان نازک موران کمر نمی خواهد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و نازکی مورچه‌ها اشاره دارد و بیان می‌کند که زیبایی واقعی گاهی از ناتمام بودن یا نیاز به چیزهای خاص ناشی می‌شود. در اینجا گفته می‌شود که برای نشان دادن زیبایی، نیازی به ظاهری پرزرق و برق نیست و می‌توان با سادگی و لطافت نیز به زیبایی دست یافت.
ز کاهلی تو مقید به رهنما شده ای
و گرنه رفتن دل راهبر نمی خواهد
هوش مصنوعی: به خاطر سستی و بی‌توجهی تو، به راهنمایی وابسته شده‌ای، در حالی که برای پیشرفت و حرکت دل نیاز به کسی ندارید.
شبی به روز کند چون جرس به ناله خود
ز آه وناله دل ما اثر نمی خواهد
هوش مصنوعی: یک شب به روشنی روز تبدیل می‌شود، اما ناله‌های ما همچنان بر دل‌مان تأثیر نمی‌گذارد.
چنان مباش که بردوش خاک باشی بار
که باغبان شجر بی ثمر نمی خواهد
هوش مصنوعی: چنان نباش که مانند خاک، سنگینی و بار اضافی بر دوش دیگران باشی، زیرا باغبان به درختانی که میوه نمی‌دهند نیازی ندارد.
خوشم که حسن ترا درنیافته است تمام
ترا کسی که ز من بیشتر نمی خواهد
هوش مصنوعی: خوشحالم که دیگران نمی‌توانند زیبایی تو را به طور کامل درک کنند، زیرا هیچ کسی به اندازه من تو را نمی‌خواهد.
ازان مرا سفر بیخودی خوش آمده است
که زاد وراحله وهمسفر نمی خواهد
هوش مصنوعی: سفر بدون هیچ‌گونه وابستگی و نیاز به همراه و توشه برای من بسیار لذت‌بخش است.
مخواه کم ز کریمان کز ابر نیسانی
دهان خشک صدف جز گهر نمی خواهد
هوش مصنوعی: از درگاه بخشندگان چیزی کمتر نخواه، زیرا مانند ابر بهاری که می‌بارد، تنها صدفی که دهانش خشک است، جز مروارید چیزی نمی‌خواهد.
شکست خاطر احباب کی روا دارد
مروتی که به دشمن ظفر نمی خواهد
هوش مصنوعی: دل شکسته دوستان را چه کسی تحمل می‌کند؟ زحمتی که بر دوش انسان است، با پیروزی بر دشمن ارزش ندارد.
خوشا کسی که ز هنگامه جهان صائب
بغیر داغ چراغ دگر نمی خواهد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در میان شلوغی‌ها و دردهای زندگی، تنها به نور امید و شعله عشق بسنده می‌کند و به چیز دیگری نیاز ندارد.