غزل شمارهٔ ۳۹۸۶
به درد هر که برآید دوا نمی خواهد
اگر ز پای درآید عصا نمی خواهد
همیشه در دل تنگم شکستگان فرشند
زمین مسجد من بوریا نمی خواهد
برآر تیغ وبکش این سیه درونان را
که خون لاله کسی از صبا نمی خواهد
مرو ز مصلحت خاک راه او بیرون
زیان چشم کسی توتیا نمی خواهد
گذاشتم به خدا کار خویش را صائب
سفینه ام مدد از ناخدا نمی خواهد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به درد هر که برآید دوا نمی خواهد
اگر ز پای درآید عصا نمی خواهد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دردش راهی پیدا شود، نیازی به درمان ندارد. اگر کسی از پای در آید، نیازی به عصا نخواهد داشت.
همیشه در دل تنگم شکستگان فرشند
زمین مسجد من بوریا نمی خواهد
هوش مصنوعی: در دل من همیشه افرادی وجود دارند که دچار شکست و ناکامی شدهاند و به همین خاطر، جایی برای عبادت من پیدا نمیشود؛ چرا که به فرش و بستر خاصی نیازی ندارم.
برآر تیغ وبکش این سیه درونان را
که خون لاله کسی از صبا نمی خواهد
هوش مصنوعی: تیغ را بکش و بر این دلهای تاریک وارد عمل شو، زیرا کسی از نسیم صبح خون لالهها را نخواسته است.
مرو ز مصلحت خاک راه او بیرون
زیان چشم کسی توتیا نمی خواهد
هوش مصنوعی: از راه درست و مصلحت خود خارج نشو، زیرا سودی در آن نیست و نظر کسی به توتیای چشم نیازی ندارد.
گذاشتم به خدا کار خویش را صائب
سفینه ام مدد از ناخدا نمی خواهد
هوش مصنوعی: به خدایی که به او اعتماد دارم، سپردم کارهایم را. دیگر نیازی به کمک ناخدای کشتیام ندارم.